- ارسالیها
- 534
- پسندها
- 4,257
- امتیازها
- 17,273
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #41
- شیش ماهه به دنیا اومدی؟
علیاکبرهم که مثل من خسته شده بود، از گودال بیرون آمد و کلنگ را در بغل پارسا انداخت:
- تو که سر موقع چشم به جهان گشودی بیا چارتا بیل و کلنگ بزن ببینم چند مرده حلاجی!
پارسا نیشخند زد و کلنگ را گرفت.
- ببین و یاد بگیر چجوری کلنگ میزنن. ننهام از بچگی بهم روغن زرد میداده.
حالا در عمرش دست به بیل و کلنگ نزده بود! وقتی داخل گودال رفت، بیش از نیمی از قامتش در دل زمین گم شد. تقریبا یک متر کنده بودیم و همچنان خبری نبود. با چهارتا ضربه، صدای نفس نفس پارسا بلند شد. اينبار من پوزخند زدم و گفتم:
- فِست در اومد که روغن نباتی! لااقل اون جوراب مسخره رو از سرت در بیار بتونی نفس بکشی.
با سماجت کلنگ را به زمین کوبید و گفت:
- زمین سفته... وگرنه واسه من کاری...
علیاکبرهم که مثل من خسته شده بود، از گودال بیرون آمد و کلنگ را در بغل پارسا انداخت:
- تو که سر موقع چشم به جهان گشودی بیا چارتا بیل و کلنگ بزن ببینم چند مرده حلاجی!
پارسا نیشخند زد و کلنگ را گرفت.
- ببین و یاد بگیر چجوری کلنگ میزنن. ننهام از بچگی بهم روغن زرد میداده.
حالا در عمرش دست به بیل و کلنگ نزده بود! وقتی داخل گودال رفت، بیش از نیمی از قامتش در دل زمین گم شد. تقریبا یک متر کنده بودیم و همچنان خبری نبود. با چهارتا ضربه، صدای نفس نفس پارسا بلند شد. اينبار من پوزخند زدم و گفتم:
- فِست در اومد که روغن نباتی! لااقل اون جوراب مسخره رو از سرت در بیار بتونی نفس بکشی.
با سماجت کلنگ را به زمین کوبید و گفت:
- زمین سفته... وگرنه واسه من کاری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر