• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان ماچه سگ | میم.شبان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع میم. شبان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 198
  • بازدیدها 7,223
  • کاربران تگ شده هیچ

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #71
اخم کردم و گفتم:
- این چه طرز حرف زدنه؟ من تا حالا با تو اين مدلی حرف زدم؟
خودش رو لوس کرد و با لحن بچگونه‌ای گفت:
- ببخشید.
-... .
- ببخشید دیگه.
بی‌حرف سر به تأسف تکون دادم. خودش رو چسبوند به من و گفت:
- بخشش از بزرگان است!
بالاخره کم آوردم. تک‌خندی زدم و لپش رو کشیدم.
- بامزه شدی نمک دون، داداشات می‌دونن خواهرشون داره واسه پسر غریبه مزه می‌ریزه؟
خودش رو بیشتر لوس کرد و گونه‌اش رو مثل گربه به سرشونه‌‌‌ی سفتم کشید.
- پسر غریبه چیه؟ تو که می‌خواستی من رو بگیری. الان شدی غریبه؟
چه خوش خیال! موهاش رو عمداً بهم ریختم و گفتم:
- فعلا پول دسته گل ندارم، هروقت جور شد اساعه همراه خانواده خدمت می‌رسیم.
احتمالا فکر کرد دارم شوخی می‌کنم، اما واقعا پول دسته گلم نداشتم! سرش رو به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #72
- مامان نیا تو، وضعیتم مناسب نیست!
با کنجکاوی از درز باریک کمد به بیرون نگاه کردم. درسا در رو گرفته بود و نمیذاشت مادرش بیاد داخل.
- یعنی چی وضعيتت مناسب نیست؟ وا کن این در رو ببینم!
- آخه... .
با یه فشار جانانه، در بالاخره باز شد. با ورود مادرش به اتاق، کلام درسا نیمه کاره رها شد و با رنگ مثل گچ بر و بر به مادرش نگاه کرد. اسم مادرش سمیه بود. هیکل چاقی داشت که به خوبی قد و هیکل درشت پسرهاش رو توجیح می‌کرد، اما اینکه چطور درسا با اون هیکل تراشیده دختر این زن بود، از عجایب خلقت به حساب می‌اومد. به خاطر روابط حسنه آقاجون با پدر درسا، آشناییت دورادوری باهاش داشتم. برخلاف درسا، اصلا از نوع نگاهش خوشم نمی‌اومد! تو مراسمات و چندباری که مهمون آقاجون بودن، هر وقت من رو می‌دید جوری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #73
هنوز متوجه من نشده بودن. پا تند کردم و درحالی که لباسهام رو دو دستی چسبیده بودم، یه تنه زدم به دل شیر و به سرعت به سمتشون دویدم. صدای دويدنم به گوششون رسید اما قبل از اینکه سرشون به طرفم بچرخه و من رو ببینن، مثل یه گلوله‌ی سرکش از فضای خالی بینشون عبور کردم. در امتداد همون حرکت از خونه خارج شدم و سرعتم چنان بالا بود که با شدت چسبیدم به دیوار مقابل درب ورودیِ واقع در راهرو، و باهاش یکی شدم.
- کی بود این؟!
نمی‌دونم صدای کدومشون بود. جفتشون صدای کلفت و ترسناکی داشتن. لامصبا همه چیشون شبیه خرس بود. تنها نکته مثبت ماجرای امشب همین بود که هنوز هویتم پیش این خرس‌ها فاش نشده بود! یا لااقل من این‌طور فکر می‌کردم. راه پله حدود ده متر جلوتر و سمت چپ راهرو بود. بدون مکث اضافه، دویدم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #74
- بشکنه این دست که هر غلطی می‌کنم باز پیش تو یه نفر نمک نداره. دارم واست نسیه جنس درجه یک تهیه می‌کنم گوساله، بعد جواب مهر و محبت خالصانه من رو اینجوری میدی؟ چرا تو انقدر ذاتت خرابه عابد؟ تقصیر خودمه نذاشتم چارصد تومن پول رایج مملکت رو تو جیبِ اون غلامِ هفت خط سرفه کنی.
علی‌اکبر که یار من بود، با پشت دست پیشونی کوتاه عرق کرده‌اش رو پاک کرد و ورق بعدی رو انداخت. با پنجِ دل، دست رو بُر زده بود. نیشخندی زد و گفت:
- جنس درجه یک رو خوب اومدی. فقط نمی‌دونم چرا هرچی مزه می‌خورم فایده نداره! لامصب اسیده انگار.
- آخی... دوست نداری؟ با ذائقه‌ات سازگار نیست؟
علی‌اکبر در جواب احسان سر بالا داد.
- نوچ.
احسان با حاضر جوابی گفت:
- به زیپ کیف و بند کفشم! دوزاری تا دیروز با جو‌جو تگری میزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #75
- من منتظرم آقای محترم!
منتظر یه جواب درست حسابی بود. زیر لب زمزمه کردم:
- به درک!
- چه مرگته تو؟ چند روزه میزون نیستی.
محتویات داخل لیوان یک بار مصرف رو سر کشیدم و گفتم:
- چیزی نیست.
قبل از اینکه حرفی بزنه و بیشتر اعصابم رو تحریک کنه، علی‌اکبر رو که مشغول جمع کردن ورق‌ها از روی فرش بود مخاطب قرار دادم:
- کسی رو پیدا نکردی بیاد طلسم اون صندوقچه کوفتی رو بشکنه؟
خیلی خونسرد بدون اینکه نگاهم کنه گفت:
- نوچ!
اخمی کردم و گفتم:
- یعنی چی نوچ؟ چهار نفر علافن که تو در قفل وامونده رو باز کنی.
- مگه من کلفت شماهام؟ همین‌ که صندوقچه رو نگه می‌دارم از سرتونم زیاده، طلبکارم هستین؟ برو عامو! خیلی کاربلدی خودت برو طلسم رو بشکن.
اگه به من بود همون شب اول با یه قلوه سنگ قفل بی‌صاحاب رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #76
- اینجوری حرف نزن خوشم نمیاد! واسه شام می‌خوام سالاد درست کنم، یکم کاهو بخر با خودت بیار.
هنوز تمرکز نداشتم. در حالی که تلاش می‌کردم کلام اشتباهی به زبون نیارم، با چاپلوسی گفتم:
- کاهو چیه شما جون بخواه. بگو ب من خود بسم الله رو برات میارم!
- کفر نگو ذلیل مرده! زود بیای نبینم با اون رفیقای عنتر و منترت رفتی پی الواتی.
یه کلوم گفتم:
- ای به چشم!
هنوز می‌خواستم بیشتر چاخانش کنم که تماس رو قطع کرد. لب‌هام رو بهم فشار دادم و گوشی صاحب مرده رو به جیب شلوارم برگردوندم. جیبی که مثل همیشه تهش تار عنکبوت بسته بود. چرا بلف می‌زدم؟ کدوم کاهو؟ با کدوم پول؟ از طرفی نمیشد دست خالی برگردم. نگاه متفکرم رو از آسفالت خاک گرفته گرفتم و راه افتادم. خاله داشتن بدرد همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #77
از اون زاویه که من داشتم نگاه می‌کردم، به نظرم دیوارهای اتاق یه قاب بیش از حد ساده برای به تصویر کشیدن یه تندیس خارق‌العاده بود. یه قاب نالایق. با این همه، تمسخر کلامش سُقلمه‌ای بود به ذهن کند و خمارم. دستی به پیشونیم کشیدم. صورتم داغ بود و همچنان تمرکز لعنتی رو نداشتم. به سختی جملات رو پشت هم ردیف کردم:
- اومدم از خاله یکم کاهو بگیرم. هر چی در زدم کسی جواب نداد، گفتم شاید خاله و عمو خواب باشن.
- بعدشم یه راست اومدی اتاق من!
- یه راست نیومدم اتاق تو. صدا شنیدم، کنجکاو شدم.
- آها! فکر کردم شاید اومدی دوباره ازم فیلم بگیری به دوستات نشون بدی. آخه تو محل که راه میرم همه پسرا با دست من رو نشون میدن و می‌خندن.
ابتدا متوجه منظورش نشدم. چهره گیجم رو که دید، پوزخندی زد و گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #78
جمله‌ام تموم نشده صورتش جلو اومد. هیچوقت فکر نمی‌کردم از بین رفتن مرز رویا و واقعیت انقدر ساده باشه. تابان می‌خواست فاصله بینمون رو تموم کنه تا دیگه هیچوقت هیچ‌چی مثل سابق نباشه. وقتی داشت نزدیک میشد احساس کردم دلم می‌خواد منم سرم رو ببرم جلو. یه وسوسه قوی. یه جور کشش، مثل انرژی مغناطیسی آهنربا تو خودم حس می‌کردم و هر چی صورت تابان نزدیک‌تر میشد، این احساس کشش درونم قوی‌تر میشد. یه تصویر از گوشه موشه‌های مغزم، از حاشیه‌های خاک گرفته و تو اون لحظه بی‌اهمیتش اومد و از جلوی چشم‌هام رد شد. تصویر چهره عمو مهدی مثل یه سطل آب سرد خاموشم کرد. عرق شرم باعث شد درست تو آخرین ثانیه مثل فنر از جا در برم و از اون مهکه جان فرسا فرار کنم. حتی به پشت سر نگاه ننداختم. همه چیز عجیب بود! کاملا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #79
- سلام دایی کوچیکه!
- تو مگه دایی بزرگم داری؟
دلم برای صداش تنگ شده بود. دیدنم لبخند به لبش آورد، لبخندش به لبخندم عمق داد. دلم می‌خواست تو آغوش بگیرمش. یه بغل مردونه. دست‌هاش رو باز کرد و لباس‌های سیاه و آغشته به روغنش رو نشونم داد.
- اگه می‌خوای مادرت شب خونه راهت نده تعارف نکن، بیا جلو!
خندیدم و به یه دست دادن ساده اما محکم بسنده کردم. صمیمانه من رو به داخل مکانیکی دعوت کرد و گفت:
- چه خبر؟ چی شده راه گم کردی؟
این روزها چیزی که زیاد داشتم خبر بود اما مهمتر از همه، دلم پر بود. از عالم و آدم! از خدا و شیطان. از این قوانین و شرایط. دلم پر بود و تو این کره خاکی هیچکس بهتر از مهران درکم نمی‌کرد. انگار یه روح بودیم در دو بدن. خنده تلخی کردم و گفتم:
- رفتم پروتئینی گوشت بخرم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
554
پسندها
4,368
امتیازها
17,473
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #80
یه زن بود. پالتوی قرمز پوشیده بود و عینک آفتابی بزرگی به صورت داشت. انقدر ظریف بود که عینک نصف صورتش رو گرفته بود. کیف دستی کوچیکش با رنگ مانتوش ست بود. جوون بود و شیک و پیک. ماشین شاسی بلند جلوی تعمیرگاه احتمالا مال خودش بود. روی سپر جلوش خراش بزرگی افتاده بود. حتی مدل ماشین رو نمی‌تونستم حدس بزنم. موقع خوش و بش با مهران عینکش رو برداشت و تونستم چشم‌های بزرگش رو ببینم. خوشگل بود. این چیزی بود که با قاطعیت می‌تونستم در موردش بگم. از برخورد نسبتا صمیمانه بینشون حدس زدم احتمالا خانومه از مشتری‌های ثابت مهرانه. دستپاچگی مهران موقع برخورد با اون زن توجهم رو جلب کرد. زن ماشینش رو گذاشته بود و می‌خواست بره، اما مهران اصرار می‌کرد براش تاکسی بگیره. به چشم دیدم با لبخندی که زن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا