- تاریخ ثبتنام
- 31/10/20
- ارسالیها
- 562
- پسندها
- 4,421
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #81
خیلی سعی میکرد با اخمهاش نشون بده که جدیه و تو این یه مورد نباید باهاش شوخی کنم. وقتی دید از رو نمیرم و پر رو نگاهش میکنم، خندهاش گرفت و گفت:
- تو چه موجود کثیفی هستی عابد! با هر چیزی نباید شوخی کرد، درست نیست.
- باشه ببخشید! بیشعوری کردم، ولی جون مامان خدیجه بگو قضیه جدیه؟
خیلی زود همون ته خندههم از چهرهاش رفت. پک عمیقی به سیگارش زد و با یه نگاه عمیق به دور دست گفت:
- بعضی چیزها نشدنیه. مهم نیست آدم چقدر سعی کنه تا شدنیش کنه. نمیشه! من شبم، مهناز روز! هیچجوره بهم نمیخوریم. دختر خونه ست، باباش کارخونه داره، بالا شهر میشینه. بالای بالا! منِ سابقه دار خیلی براش کمم. خیلی بیشتر از خیلی.
- ولی دل دختره رو بردی.
نگاهم کرد و گفت:
- اینم جزو مسخره بازیاته؟
- خداوکیلی...
- تو چه موجود کثیفی هستی عابد! با هر چیزی نباید شوخی کرد، درست نیست.
- باشه ببخشید! بیشعوری کردم، ولی جون مامان خدیجه بگو قضیه جدیه؟
خیلی زود همون ته خندههم از چهرهاش رفت. پک عمیقی به سیگارش زد و با یه نگاه عمیق به دور دست گفت:
- بعضی چیزها نشدنیه. مهم نیست آدم چقدر سعی کنه تا شدنیش کنه. نمیشه! من شبم، مهناز روز! هیچجوره بهم نمیخوریم. دختر خونه ست، باباش کارخونه داره، بالا شهر میشینه. بالای بالا! منِ سابقه دار خیلی براش کمم. خیلی بیشتر از خیلی.
- ولی دل دختره رو بردی.
نگاهم کرد و گفت:
- اینم جزو مسخره بازیاته؟
- خداوکیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش