• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان ماچه سگ | میم.شبان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع میم. شبان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 223
  • بازدیدها 7,858
  • کاربران تگ شده هیچ

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #91
بعدا که آبا از آسیاب افتاد، اون روی سگم رو نشونش می‌دادم و حسابم رو باهاش تصویه می‌کردم. و اگه نقشه‌ام جواب نداد، می‌رفتم سراغ پلن B! آزمایش دی‌ان‌ای برای همین روزها بود دیگه. با سند و مدرک اثبات می‌کردم نطفه از من نیست و دهن تک‌تکشون رو می‌بستم. مجبورشون می‌کردم عرق شرم رو از روی پیشونیشون پاک کنن و با ندامت و سر در گریبان طلب بخشش کنن. منم شاید بزرگی می‌کردم و می‌بخشیدمشون‌! هنوز تصمیم نگرفته بودم که می‌خوام ببخشمشون یا نه.
راننده ما رو دقیقا دم خونه پیاده کرد. از اون جایی که خودم رو محق می‌دونستم، با همون سر بانداژ شده جلوتر از خاله طوبی، سینه‌ام رو جلو دادم و چندبار با کفِ دستی که سالم بود به در آهنی کوبیدم.
مدتی طول کشید تا لخ‌لخ کردن دمپایی‌های نفیسه رو بشنوم. در از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #92
از استدلال‌های خاتون در عجب بودم. شده بود حکایت آش نخورده و دهن سوخته!
- عطیه بیا مادر رو آرومش کن.
مصطفی که لجبازی مادرش رو دید، این رو گفت و به داخل خونه برگشت. ثانیه‌ای بعد عطیه از در بیرون اومد. بدون اینکه به من محل بذاره شونه‌های خاتون رو گرفت و به داخل خونه هدایتش کرد.
- بیا فدات شم، اعصاب خودت رو خورد نکن ارزش نداره!
دندون‌هام رو روی هم ساییدم. که من ارزشش رو نداشتم، یه بی‌ارزشِ مایه نجاست! چیزی بود که به من نسبت نداده باشن؟
- وایستادی چرا؟ بیا بریم تو.
خاله طوبی این رو گفت و از کنارم گذشت. تلاش می‌کرد اوضاع رو عادی جلوه بده، بیهوده بود. می‌خواست آب دریا رو پیمانه کنه، نمیشد! شَکَم بیشتر ‌شد. آرامشی که برقرار بود، عادی نبود. احساس می‌کردم همه این‌ها پوشالیه. پشت سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #93
بلاخره سکوت بزرگ جمع شکست و باعث شد بقیه سکوت کنن. محکم روی عقیده‌‌ی برحقم ایستادم و با لحن محکتری گفتم:
- نخیر آقاجون، نکردم!
- به عنوان نوه ارشد روی تو یه جور دیگه حساب باز می‌کردم. به گمونم عاقل بودی، اما اشتباه می‌کردم! این همه آدم مَچَلِ توی یه لا قبا شدن، اون‌وقت تو خودت رو زدی به کوچه علی چپ. حتی حاضر نیستی به خاطر گناه کبیره‌ات یه عذرخواهی خشک و خالی کنی. طوری نیست، همه چیز به وقتش! جوجه رو آخر پاییز می‌شمرن. روزی رو می‌بینم اونقدر بگی غلط کردم که دهنت کف کنه!
صدای پوزخندم بلند بود. با صدایی که آثار خنده داخلش موج میزد گفتم:
- دقیقاً چه کاری مونده که باهام نکرده باشین؟
مصطفی جوش آورد و گفت:
- هرچی کردیم خوب کردیم. بی‌ناموسی تاوون داره پسره‌ی پاپتی. فکر کردی اینجا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #94
به بقیه نگاه کردم. خاله با نگرانی نگاهم می‌کرد و بقیه صورتشون جدی و سرد بود. گلوم خشک بود. آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم:
- دست بردار حاجی... .
تک خندی زدم و ادامه دادم:
- شوخیشم زشته!
هنوز کلام به صورت کامل از دهنم منعقد نشده بود که آقاجون قندون جلوی پاش رو برداشت و به سمتم پرتاب کرد. با یه واکنش سریع، سرم رو دزدیدم و «هین» کشیده زن‌ها رو شنیدم. قند‌ها و تیکه‌های شکسته قندون بغل پام روی فرش‌ غلت خوردن و متوقف شدن. از برخورد قندون یه فرورفتگی کوچیک روی دیوار پشت سرم ایجاد شده بود. نگاهم رو بالا آوردم و با حیرت به آقاجون چشم دوختم.
- مگه ما با تو شوخی داریم پسره‌ی الدنگ؟ قد کشیدی ولی دریغ از یه جو عقل! همه چی رو به بازی گرفتی. فکر می‌کنی اینجا شهر هرته؟ بخوای زیر و رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #95
پُتک آهنی روی سرم فرود اومد. مصطفی با دو جمله ساده خبری و سؤالی، دریا دریا آب سرد روی تنم ریخت. لگد محمدطاها و خونی که از تابان راه گرفته بود رو به یاد آوردم. نه! این نمی‌تونست حقیقت داشته باشه. با یأس و شگفتی به چشم‌های سبز بد رنگش نگاه کردم. با پوزخند گلوم رو رها کرد. مقابل پاهاش روی دو زانو به زمین افتادم و از ته دل سرفه کردم. چقدر راحت می‌گفت بچه سقط شده. به همین سادگی! انگار یه اتفاق روزمره ست. از بین رفتن نطفه‌‌ی بی‌صاحبی که آخرین دستاویزم برای رهایی از این مصیبت رو با خودش از بین برد. زیر سنگینی نگاه جمع، هزار بار تحقیر شدم. هزار بار کوچیک شدم و خار شدم و از این ضعف و ناتوانی عُق زدم.
- هرچی بود گذشت. یه شیکری خوردی تموم شد. از این به بعد ولی اوضاع فرق می‌کنه. به زبون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #96
این‌بار شونه‌ام اسیر دست‌های مرتضی شد که جوری که خودش می‌گفت برام نقشه‌ها داشت. به طرف بیرون کشیده شدم. خاله طوبی با ترس بلند شد و بالاخره جرعت کرد کلامی به لب بیاره.
- آقاجون، تو رو جون هرکی می‌پرستی بگو کاریش نداشته باشه.
جای آقاجون، دست مرتضی بالا رفت.
- کاریش ندارم، بیخود پیاز داغش رو زیاد نکن زن داداش. می‌خوایم مثل دوتا مرد عاقل و بالغ باهم اختلاط کنیم!
- بخوادم نمی‌تونه کاری کنه، اصلا جوش نزن خاله!
به چشم غره‌هاشون پوزخند زدم. مرتضی چه خیال خامی تو سر می‌پروروند. هیچ جوره گوشم بدهکار نبود. دست از جون شسته بودم. حاضر بودم بمیرم اما تن به خواسته‌شون ندم. همونطور که به دنبالش کشیده میشدم گفتم:
- ببین حاج آقا! بذار همين‌جا باهات اتمام حجت کنم بی‌خود انرژی هدر ندیم. بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #97
توی سرم در به در به دنبال مقصر این حال خرابم گشتم. سرم بالا اومد و نگاه مصمم و خشکم بدون هیچ تردیدی روی تابان نشست. همچنان کنار خاتون نشسته بود و نگاهم نمی‌کرد. اصلا انگار تو این دنیا نبود. نمی‌دید، اما از انزجار و تهدید یه ترکیب نفرت‌انگیز ساختم و با نگاهم بهش هدیه دادم. بعد از این بختک می‌شدم به روحش، طناب می‌شدم دور گردنش، زهر می‌شدم به وجودش، دنیا رو براش جهنم می‌کردم. داغِ یه روز که نه، یه لحظه خوشی رو به دلش می‌ذاشتم. دیگه تموم بود... .
***

من یه مالباخته بودم! مقابل چشم‌هام جوونی و آزادیم به غارت می‌رفت و تنها کاری که از دستم بر می‌اومد، این بود که از این ضعف و بی‌عرضگی حالم بهم بخوره. شکنجه بود. شبیه این بود در نهادم مذاب بریزن. فریادی تو دلم پرورش می‌دادم که اگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #98
آهسته، جوری که کسی نشنوه گفت:
- تو که آخر زهرت رو ریختی و نذاشتی برای حفظ ظاهرم که شده یه مراسم خودمونی و جمع و جور بگیریم. گفتم به همه اعلام کنن بعد از تموم شدن درس و مشقت جشن عقد و عروسی باهم برگذار میشه، هرچند تا به حال تو فامیل عقد بدون جشن و پایکوبی سابقه نداشته. بدم نشد. با دختره میری شهر غریب، هم درس می‌خونی هم زندگی بلد میشی! تو غربت قدر هم رو بیشتر می‌دونین. بعدشم که درست تموم شد مراسم رو برگذار می‌کنیم تا گزک دست دیگرون ندیم. منِ پیرمرد دارم بهت آوانس میدم، توی نمک نشناس باس جلوی صولتی رعایت کنی که چهار روز دیگه دهن به دهن نچرخه به زور زنت دادیم.
تلخند زدم.
- مگه غیر اینه؟
صدای مرتضی از پشت سر اومد.
- کسی که خربزه می‌خوره پای لرزشم می‌شینه. وقتی دختر نامحرم رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #99
من حیف نبودم، حیفم کردن. زیر سایه درخت توت کنار پیاده رو ایستادم. بسکه پوزخند زده بودم، فک و دهنم سِر شده بود! فقط یکم گوشه لبم کج میشد. من به خودم بد می‌کردم یا اون‌ها؟ به همین سادگی همه چیز رو وارونه جلوه می‌دادن. آهی کشیدم و تکیه‌‌ام رو به تنه درخت دادم. نسخ سیگار بودم. دلم یه پاکت سیگار و یه پنجره رو به خیابون طلب می‌کرد. وقت رفتن از این شهر رسیده بود و چه غریبونه مشتاق این دوری بودم‌! از دفترخونه بیرون اومدن. مصطفی به طرفم اومد و بی‌‌اینکه نگاهم کنه گفت:
- سوار شو، خودم می‌رسونمتون.
- لازم نکرده!
از عکس‌العمل تند و صریحم تعجب کرد. مسخره بود. من رو به کما فرستاده بود، حالا می‌خواست با این کارها جبران کنه؟! چه مزخرفاتی.
- دربست می‌گیرم، شما به خودت ضرب نزن.
- فکر کردی دلم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
579
پسندها
4,716
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #100
مرد در وهله اول جا خورد و بعد شروع کرد به خندیدن.
- جدی؟ تازه عروس دومادین؟ مبارکا باشه آقا مبارکا باشه! خب چرا زودتر نگفتی مرد مؤمن؟ به عنوان هدیه از رو کرایه کم می‌کردم.
همچنان خنده روی لبم بود. خنده‌ی زیاد نقابِ روی چهره‌ام رو می‌لرزوند. هر لحظه احتمال افتادنش بود.
- نگران این چیزا نباش آقای راننده. من پول زیاد دارم. بچه مایه‌ام!
نگاه نگران تابان رو حس می‌کردم. خنده مرد کمرنگ شد.
- ایشالله صد سال به خوشی زندگی کنید.
- همین الانشم دارم از خوشی بالا میارم! یه لحظه این دختره رو نبینم دلم براش یه ذره میشه. الانم می‌خواستم برم عقب بشینم، گفتم شما بی‌هم‌صحبت میشی، خوبیت نداره!
مرد باز خندید.
- نه بابا این حرفا چیه جوون؟ من قبل اینکه مسافرکشی کنم هفده سال راننده ماشین سنگین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا