- ارسالیها
- 534
- پسندها
- 4,218
- امتیازها
- 17,273
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #101
با دور شدنش، به همراه ارسلان حرکت کردیم. ارسلان پرسید:
- تو رابطهای؟
- نه!
میگفتم نه، درحالی که حلقهام در جیب شلوارم بود. ترجیح میدادم احدی از متأهل بودنم خبر نداشته باشد.
- عجله نکن. ترم اول به کسی پیشنهاد دوستی نده. خیلیها همون ترم یک وا میدن، ولی تو خودت رو دست بالا بگیر، بذار بقیه بیان سمتت. ظاهرتم خوبه مشکلی از این بابت نداری. ترم دو، نشد سه بهت قول میدم خود دخترا بهت پیشنهاد بدن.
خندیدم و گفتم:
- بسوزه پدر تجربه!
- جدی میگم. من و مهرسا با همین فرمولی که گفتم یه سال طول کشید تا باهم آشنا شدیم.
خندهام به پایان رسید و گفتم:
- من دنبال جنس مخالف نیستم.
خندید و گفت:
- نکنه خواجهای؟
چانه بالا دادم.
- نه، کلا دنبال چیزی نیستم. فقط میخوام...
- تو رابطهای؟
- نه!
میگفتم نه، درحالی که حلقهام در جیب شلوارم بود. ترجیح میدادم احدی از متأهل بودنم خبر نداشته باشد.
- عجله نکن. ترم اول به کسی پیشنهاد دوستی نده. خیلیها همون ترم یک وا میدن، ولی تو خودت رو دست بالا بگیر، بذار بقیه بیان سمتت. ظاهرتم خوبه مشکلی از این بابت نداری. ترم دو، نشد سه بهت قول میدم خود دخترا بهت پیشنهاد بدن.
خندیدم و گفتم:
- بسوزه پدر تجربه!
- جدی میگم. من و مهرسا با همین فرمولی که گفتم یه سال طول کشید تا باهم آشنا شدیم.
خندهام به پایان رسید و گفتم:
- من دنبال جنس مخالف نیستم.
خندید و گفت:
- نکنه خواجهای؟
چانه بالا دادم.
- نه، کلا دنبال چیزی نیستم. فقط میخوام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش