- تاریخ ثبتنام
- 7/7/23
- ارسالیها
- 698
- پسندها
- 2,678
- امتیازها
- 14,773
- مدالها
- 12
سطح
12
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
آن پاره کاغد تازه، چهار نعل بر روی ذهن تیرداد میتاخت و عصبانیتش در اوج خود بود. مسبب این کارهای کودکانه و احمقانه را باید مییافت. دشمنهایش ماشالله از تار قهوهای موهایش نیز بیشتر بودند. کاری که در آن مشغول بود، هزاران مخصمه در باطنش جای داشت.
اينبار، کاغد چنین سخت میگفت: یادت نرفته که باید چیکار کنی؟
تیرداد هرچه اندیشید، نتوانست بیابد چه کاری این چنین زیانآور و خطرناک است! کاغد در دست گرفت و وارد خانه شد، سوئیچ ماشین را برداشت و به سوی طبقهی همکف بازگشت. در راه، صدها فکر در خانهی افکارش زده بودند.
در سمند مشکی و خوشسوارش را گشود، سوئیچ در محل خودش جا افتاد و ماشین، با یک صدای ناهنجار روشن گشت. تیرداد، در ماشین را به روی خود بست و آمادهی رانندگی به سوی پاتوق...
اينبار، کاغد چنین سخت میگفت: یادت نرفته که باید چیکار کنی؟
تیرداد هرچه اندیشید، نتوانست بیابد چه کاری این چنین زیانآور و خطرناک است! کاغد در دست گرفت و وارد خانه شد، سوئیچ ماشین را برداشت و به سوی طبقهی همکف بازگشت. در راه، صدها فکر در خانهی افکارش زده بودند.
در سمند مشکی و خوشسوارش را گشود، سوئیچ در محل خودش جا افتاد و ماشین، با یک صدای ناهنجار روشن گشت. تیرداد، در ماشین را به روی خود بست و آمادهی رانندگی به سوی پاتوق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش