- ارسالیها
- 2,316
- پسندها
- 5,007
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 52
- نویسنده موضوع
- #11
چند دقیقه بعد لوکاس لیوان بزرگی را جلوی مورگان گذاشت.
_ اینم شکلات سفید با یک شات تمشک برای تو. مورگان جرعه ای نوشید و لبخند بر لبانش آمد.
_ لوکاس این معرکهست. از کجا می دونستی ازش خوشم میاد؟ لوکاس شانه بالا انداخت.
_ تو حدس این که مردم چه نوشیدنی های دوست دارن خیلی خوبم. این استعداد ویژهایه که دارم.
موگان از لوکاس تشکر و پول نوشیدنیاش را پرداخت کرد. سپس دوباره توجهش را به مشتریان کافه داد. برای این که بتواند کمی بهتر ببیند به سمت چپ کافه رفت، اما هنوز خبری از کلن نبود. موبایلش را بیرون آورد و دوباره ساعت را چک کرد. ساعت از نه گذشته بود. مورگان با خود فکر کرد شاید این یک شوخی مسخره بیش نبود. احتمالش بود کار لینا و دوستانش باشد. اما مورگان نمیخواست باور کند لینا خودش را تا چنین سطحی...
_ اینم شکلات سفید با یک شات تمشک برای تو. مورگان جرعه ای نوشید و لبخند بر لبانش آمد.
_ لوکاس این معرکهست. از کجا می دونستی ازش خوشم میاد؟ لوکاس شانه بالا انداخت.
_ تو حدس این که مردم چه نوشیدنی های دوست دارن خیلی خوبم. این استعداد ویژهایه که دارم.
موگان از لوکاس تشکر و پول نوشیدنیاش را پرداخت کرد. سپس دوباره توجهش را به مشتریان کافه داد. برای این که بتواند کمی بهتر ببیند به سمت چپ کافه رفت، اما هنوز خبری از کلن نبود. موبایلش را بیرون آورد و دوباره ساعت را چک کرد. ساعت از نه گذشته بود. مورگان با خود فکر کرد شاید این یک شوخی مسخره بیش نبود. احتمالش بود کار لینا و دوستانش باشد. اما مورگان نمیخواست باور کند لینا خودش را تا چنین سطحی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.