- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 664
- پسندها
- 4,578
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #361
از ماشین که پیاده شدم با ذوق به طاووس نگاه کردم. همیشه از بچگی عاشق طاووس بودم و هرگاه با ماشین از کنارش رد میشدیم، من فقط محو زیبایی طاووس میماندم.
- من میرم کنار طاووس میشینم، شما هم بیایید.
علی سریع پیاده شد.
- صبر کنید یه زیر انداز بیارم لباسهاتون کثیف نشه.
اما من صبر نکردم و از عرض خیابان رد شدم و وقتی به فلکه رسیدم تازه یادم افتاد عجب بچه بازیای کردهام که منتظر علی نماندهام. ایستادم و به طرف او برگشتم. علی زیراندازی را از صندوق عقب پراید سید بیرون آورده و خود را به من رساند.
- ببخشید عجله کردم، حتماً میگید عجب دختر سر به هوایی هستم، همیشه فلکه طاووس رو دوست داشتم.
خندید.
- نه عزیزم! طوری نشده، سخت نگیر.
به کنار طاووس رسیدیم و زیر انداز را انداخت.
- بفرما خانم گل...
- من میرم کنار طاووس میشینم، شما هم بیایید.
علی سریع پیاده شد.
- صبر کنید یه زیر انداز بیارم لباسهاتون کثیف نشه.
اما من صبر نکردم و از عرض خیابان رد شدم و وقتی به فلکه رسیدم تازه یادم افتاد عجب بچه بازیای کردهام که منتظر علی نماندهام. ایستادم و به طرف او برگشتم. علی زیراندازی را از صندوق عقب پراید سید بیرون آورده و خود را به من رساند.
- ببخشید عجله کردم، حتماً میگید عجب دختر سر به هوایی هستم، همیشه فلکه طاووس رو دوست داشتم.
خندید.
- نه عزیزم! طوری نشده، سخت نگیر.
به کنار طاووس رسیدیم و زیر انداز را انداخت.
- بفرما خانم گل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر