- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 742
- پسندها
- 5,058
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #401
با صدای در از خواب پریدم. بعد از چند ثانیه بلند شدم و در را باز کردم. زهرا با یک سینی بزرگ پشت در بود. از صورت خواب آلودم فهمید خواب بودهام.
- خانم بیدارتون کردم؟
از جلوی در کنار رفتم تا داخل شود.
- از صبح زود بیدار شده بودم، خسته بودم، ولی دیگه باید بیدار میشدم.
زهرا سینی را روی میز گذاشت.
- خانم! وقت ناهاره براتون غذا آوردم.
به محتویات سینی دقت کردم. دو بشقاب برنج زعفرانی و مرغ بود با زرشک و البته بوی ادویه. حتماً خیلی به خرج افتاده بود.
- بوی خیلی خوبی داره، تا حالا یه چیزی از غذاهای شما فهمیدم اونم اینه که خیلی ادویه میزنید.
- خانم خوشتون نمیاد؟
- چرا جالبه برام، ماها اینقدر ادویه نمیزنیم.
زهرا سفره را روی زمین انداخت.
- خانم! تعارف نکنید اگه خوشتون نیومد بهم بگید.
-...
- خانم بیدارتون کردم؟
از جلوی در کنار رفتم تا داخل شود.
- از صبح زود بیدار شده بودم، خسته بودم، ولی دیگه باید بیدار میشدم.
زهرا سینی را روی میز گذاشت.
- خانم! وقت ناهاره براتون غذا آوردم.
به محتویات سینی دقت کردم. دو بشقاب برنج زعفرانی و مرغ بود با زرشک و البته بوی ادویه. حتماً خیلی به خرج افتاده بود.
- بوی خیلی خوبی داره، تا حالا یه چیزی از غذاهای شما فهمیدم اونم اینه که خیلی ادویه میزنید.
- خانم خوشتون نمیاد؟
- چرا جالبه برام، ماها اینقدر ادویه نمیزنیم.
زهرا سفره را روی زمین انداخت.
- خانم! تعارف نکنید اگه خوشتون نیومد بهم بگید.
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر