• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سایه همسایه | آیان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Deleted
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 358
  • کاربران تگ شده هیچ

Deleted

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/7/21
ارسالی‌ها
1,490
پسندها
26,301
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
سایه همسایه
نام نویسنده:
آیان
ژانر رمان:
#جنایی #معمایی
کد رمان: 5470
ناظر رمان: ♡°DINA° ♡°DINA°

”به نام نور آزادی“

خلاصه:
همه‌چیز از انفجار خبر قتلی وهم‌آور در شهر شروع می‌شود. آیشیل مهدوی، خبرنگار دقیق و تازه‌کاری است که وظیفه‌ی پژوهش و تهیه‌ی گزارش این اتفاق سهمگین به او محول می‌گردد؛ اما ماجرای پشت صحنه چیزی فراتر از یک قتل اتفاقی است... .


به‌وقت ۲۸شهریورماه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ghasedak.

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
13/2/21
ارسالی‌ها
1,019
پسندها
2,781
امتیازها
16,473
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Deleted

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/7/21
ارسالی‌ها
1,490
پسندها
26,301
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
سایه‌ای که مرا در اعماق فاصله‌ای کمتر از یک نفس می‌کاود، حال بر سر قانون بشریت سایه افکنده است. حجم تاریک آگاهی را می‌دَرد. هم‌سایه‌ام بوی خون را با ولع تمام استشمام می‌کند و به لبخند ژکوندی¹ مبدل می‌شود تا با آرامش خاطر، گردن بی‌چاره‌‌ای را به طناب‌دارِ خفقان‌آور بیاراید. شهر از پژواک سکوت یک زودیاک² لبریز و همسایه، مملؤ از یاغی‌گری‌های³ رنگ‌باخته است.
*لبخند ژکوند: نام دیگر شاهکار مونالیزا اثر لئوناردو داوینچی
**زودیاک: زودیاک قاتل نام مستعار یک قاتل سریالی در شمال کالیفرنیا است که بین سال‌های ۱۹۶۰ تا اوایل ۱۹۷۰ دست به قتل‌های سریالی زده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Deleted

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/7/21
ارسالی‌ها
1,490
پسندها
26,301
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
-بسم رب-

فصل اول:
رشد در سایه

دیدگان‌ام از پشت حصار پنجره، منظره‌ی روح‌نواز خیابان را قاب می‌گیرند. گریستن ابرها و خیس شدن درختان بر رسیدن خزان مُهر تأیید می‌کوبد و من با ذهنی مشوش سعی در سر و سامان دادن افکار آشفته‌‌ام دارم. همچون آدمکی محزون به صندلی چرخ‌دارم چرخی می‌دهم تا از تصویر تسکین‌دهنده‌ی باران روی برگردانم. از میان انبوه کاغذهای پخش شده تا یادداشت‌های کوچکِ رنگی، کاغذ باطله‌ای بیرون می‌کِشم تا به منوال همیشه‌ام آنچه می‌خواهم بگویم را به کلمات مبدل کنم. آه دردمندی از اعماق سینه‌ام برمی‌خیزد و خودکار بیک مشکی را به بازی می‌گیرم. دقایقی به همین صورت سپری می‌شود و یک برگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Deleted

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/7/21
ارسالی‌ها
1,490
پسندها
26,301
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
اتفاقات ساخته‌ی ذهن خودمن و اگر چیزی برحسب واقعیت بود می‌نویسم. با دقت به جزئیات نگاه کنید، چیزایی که الان به‌نظر ساده میان احتمالاً بعداً هیجان‌زده‌تون کنن.

زودتر از فاطمه دکمه دایره‌ای همکف را می‌فشارم و درب نقره‌فام بسته می‌شود. نگاهی به تصویر منعکس شده‌ی خویش در آینه می‌اندازم و پشت بندش طره‌ای رها شده از موهای خرمایی‌ام را به داخل مقنعه هدایت می‌کنم. در حین مرتب کردن شال‌گردن سپیدم که همیشه همراهم است؛ به صورت سبزه‌ و بی‌آلایش او چشم می‌دوزم. کمی به سؤال موردنظرم می‌اندیشم و بالاخره به زبان می‌آورمش.
- فاطمه... چیکار کنم پرهام منو برگردونه جنایی؟
موسیقی لایتی از آسانسور پخش می‌شود و گوشمان را می‌نوازد. پیش از آنکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا