- تاریخ ثبتنام
- 22/12/23
- ارسالیها
- 84
- پسندها
- 389
- امتیازها
- 1,778
- مدالها
- 4
سطح
4
- نویسنده موضوع
- #61
گوشههای چشمان و لبش پر از چروکهای عمیق بود و چشمان عسلیاش زیر مژگانی پنهان شده بود که به سفیدی میزد. لبان درشت و صورتی نسبتاً گردی داشت. با وجود سن بالایش همچنان زیبا به نظر میرسید. زن با ذوق به سمت گلرخ آمد و مهربانانه پرسید:
- چطوری دختر... خوبی؟
کمی لهجه داشت و سخن گفتنش به دل مینشست و بیاختیار لبخندی بر لبان گلرخ آورد. آن لپهای آویزان گلگون که وسطش غنچهای سرخ قرار داشت برایش جذاب به نظر میرسید و حضورش گلرخ را معذبش نمیکرد.
گلرخ: بهترم... شما باید آتوسا باشید؟
آتوسا انحنای دلنشین بر غنچهی سرخ صورت سفیدش نشاند و با لهجهی شیرینی در حالی که سر تکان میداد، گفت:
- آری خودم هستم دختر... آآآ... پس شویت تا بیدار شدی احوال و اخبار رو در اختیارت گذاشته نه؟
سپس آرام خندهی نثار...
- چطوری دختر... خوبی؟
کمی لهجه داشت و سخن گفتنش به دل مینشست و بیاختیار لبخندی بر لبان گلرخ آورد. آن لپهای آویزان گلگون که وسطش غنچهای سرخ قرار داشت برایش جذاب به نظر میرسید و حضورش گلرخ را معذبش نمیکرد.
گلرخ: بهترم... شما باید آتوسا باشید؟
آتوسا انحنای دلنشین بر غنچهی سرخ صورت سفیدش نشاند و با لهجهی شیرینی در حالی که سر تکان میداد، گفت:
- آری خودم هستم دختر... آآآ... پس شویت تا بیدار شدی احوال و اخبار رو در اختیارت گذاشته نه؟
سپس آرام خندهی نثار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر