- ارسالیها
- 2,315
- پسندها
- 30,499
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 28
- نویسنده موضوع
- #141
تقدیم به نگاه قشنگتون
شتابزده داخل خانه برگشت و چادرش را برداشت. به دختر نوجوان که رسید از او خواست تا چادر مشکیاش را که نماد زنان حکومت اسلامی بود با او تعویض کند. مشخص بود که زکریا را هم به محل تجمعشان یعنی مسجد بردند. پشت فرمان نشست و با سرعت کوچه پس کوچههای خاکی و پر چاله چوله را رد کرد. در انتهای اتومبیلها پارک کرد و پیاده شد. باید حالیشان میکرد که فراری در کار نبود. وارد مسجد که شد نه ترس دیروز به سراغش آمد و نه هول و ولایی. اینبار مصمم بود که چه میخواهد و قرار است به چه برسد. بیآنکه به جمعیت مردانهی مسلح نگاهی بیندازد سمت مسجد رفت. دو نفر سد راهش ایستادند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش