- ارسالیها
- 2,315
- پسندها
- 30,439
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 28
- نویسنده موضوع
- #161
قبل از آنکه دستش به موهای دخترک برسد و آن را چنگ بگرید، آهوگ به دست و پایش افتاد. این بچهها به قدر کافی خشونت دیده و داد و هوار شنیده بودند.
- ولش کن. اون فقط یه بچهست. خواهش میکنم کاریش نداشته باش.
محمدیوسف با چهرهای سرخ و لبهایی که از فرط خشم میلرزید داد زد:
- چرا گذاشتی این نجاست بیاد تو خونهی من! تو قرآن میخونی پس چطور دلت برای این کفار به رحم میاد؟
بعد هم این آیه را خواند.
«ای مومنان با کافران جهاد کنید که در زمین فتنه و فساد دیگری نماند و آئین همه دین خدا گردد... 39 انفال»
مانند ابوحنیفه قرآن را از بر نبود ولی تا جایی که بهکاری میآمد چنین آیههایی را حفظ میکرد. از همین جمله استفاده کرد و نالید:
- مسلمان میشه. مگه کنیز نیاوردی؟ مگه نمیخوای نگهش داری؟...
- ولش کن. اون فقط یه بچهست. خواهش میکنم کاریش نداشته باش.
محمدیوسف با چهرهای سرخ و لبهایی که از فرط خشم میلرزید داد زد:
- چرا گذاشتی این نجاست بیاد تو خونهی من! تو قرآن میخونی پس چطور دلت برای این کفار به رحم میاد؟
بعد هم این آیه را خواند.
«ای مومنان با کافران جهاد کنید که در زمین فتنه و فساد دیگری نماند و آئین همه دین خدا گردد... 39 انفال»
مانند ابوحنیفه قرآن را از بر نبود ولی تا جایی که بهکاری میآمد چنین آیههایی را حفظ میکرد. از همین جمله استفاده کرد و نالید:
- مسلمان میشه. مگه کنیز نیاوردی؟ مگه نمیخوای نگهش داری؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.