- ارسالیها
- 2,315
- پسندها
- 30,499
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 28
- نویسنده موضوع
- #131
- آشغالِ کثافت. عوضی لعنتی! خیلی بیشرفی. آرزوش رو تو دلت میذارم!
بیفکر دکمهی سبز را فشرد و با چند بوق پشت هم تماس برقرار شد. زکریا ساکت بود و فقط صدای نفسهایش میآمد.
- عوضی لعنتی...
ادامه نداده بود که تلفن قطع شد. ناسزاگویان دوباره تماس گرفت. اینمرتبه هم حرف نمیزد:
- تو به چه حقی به وسایل من...
دوباره قطع کرد و بلافاصله پیامکی آمد.
«فقط عذرخواهی!!!!!!»
و دوباره یکی دیگر.
«خانم دکتر به زنگهای الکیت ادامه بدی کلماتی که باید بگی عوض میشه.»
- پست فطرتِ آشغال!
انگشت لرزانش برای تماس روی دکمه رفت که لب گزید و پشیمان شد. مشخص بود که مایهی سرگرمی مردک شده و اگر اصرار بورزد مجبورش میکند به غلط کردن بیفتد و شاید هم بدتر از آن. با حرص که سر بالا آورد با چشمان مات...
بیفکر دکمهی سبز را فشرد و با چند بوق پشت هم تماس برقرار شد. زکریا ساکت بود و فقط صدای نفسهایش میآمد.
- عوضی لعنتی...
ادامه نداده بود که تلفن قطع شد. ناسزاگویان دوباره تماس گرفت. اینمرتبه هم حرف نمیزد:
- تو به چه حقی به وسایل من...
دوباره قطع کرد و بلافاصله پیامکی آمد.
«فقط عذرخواهی!!!!!!»
و دوباره یکی دیگر.
«خانم دکتر به زنگهای الکیت ادامه بدی کلماتی که باید بگی عوض میشه.»
- پست فطرتِ آشغال!
انگشت لرزانش برای تماس روی دکمه رفت که لب گزید و پشیمان شد. مشخص بود که مایهی سرگرمی مردک شده و اگر اصرار بورزد مجبورش میکند به غلط کردن بیفتد و شاید هم بدتر از آن. با حرص که سر بالا آورد با چشمان مات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.