- ارسالیها
- 2,315
- پسندها
- 30,434
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 28
- نویسنده موضوع
- #201
به انگلیسی مسلط بود. با عذرخواهی او سر تکان داد. این رفتارها چیزی را عوض نمیکرد. یا آنها نمیدانستند قرار است به کجا بروند و یا او بیش از حد به دولت حکومت اسلامی و آدمهایش بدبین بود. کنج دیوار که جای خوابش را پهن کرده بود نشست. یادگاری زکریا نباید به دست کسی غیر از او میافتاد. حتماًً تا الان به رقه رسیده بود چون کسی نبود که جلوی دست و پایش را بگیرد. همین را میخواست؛ شاید هم تا حالا با دیدن سماح چشمانش روشن شده بود! قطعاً بعد از مدتها رسیدن به معشوق لذت دیگری داشت. یعنی این اندازه که او به فکر زکریا میافتاد زکریا هم یادی از او میکرد؛ حتی در حد آنکه دست و پا گیر بودن او را لعنت کند؟
یکدفعه به سرش زد و موبایلش را روشن کرد. با انبوهی از پیامها که حامل تماسهای مکرر سروش...
یکدفعه به سرش زد و موبایلش را روشن کرد. با انبوهی از پیامها که حامل تماسهای مکرر سروش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش