فال شب یلدا

  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه رمان آشغال خانواده کنت | Mind-Witch مترجم انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع Mind-Witch
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 1,107
  • برچسب‌ها
    کیل،
  • کاربران تگ شده هیچ

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام انگلیسی: Trash of the Count's Family
نویسنده: Yoo Ryeo Han
نام فارسی: آشغال خانواده کنت
مترجم: فاطمه دشتی
ناظر: M A H D I S M A H D I S
ژانر: فانتزی، تاریخی، طنز
خلاصه: بعد از خوندن پنجمین جلد یه ناول، کیم روک‌سو به خواب می‌ره و وقتی بیدار می‌شه، متوجه می‌شه که داخل بدن یکی از شخصیت‌های منفی رمانه و قراره به زودی، از شخصیت اصلی یه کتک جانانه بخوره. اما...
اشغال خانواده کنت.jpg

*نکته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Raha~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,075
پسندها
14,607
امتیازها
38,674
مدال‌ها
45
  • مدیر
  • #2
°| بسم تعالی |°


1704692405412.png


مترجم عزیز ، ضمن خوش آمد گویی ، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن ترجمه خود

خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید
قوانین ترجمه|تالار ترجمه انجمن یک رمان

درصورت پایان یافتن ترجمه خود در تاپیک زیر اعلام کنید.
اعلام پایان کار ترجمه|تالار ترجمه

برای سفارش جلد ترجمه خود بعد از 15 پست در تاپیک زیر درخواست کنید.
♥♥تاپیک جامع درخواست جلد♥♥

و برای دریافت جلد خود بعد از تگ شدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #3
چپتر 1
سرآغاز

وقتی چشمامو باز کردم، من توی یه رمان بودم.
«تولد یک قهرمان»
«تولد یک قهرمان» رمانی راجع به ماجراجویی های شخصی به نام چویی هان بود. پسری دبیرستانی که به بٌعد دیگه ای از زمین انتقال پیدا کرد؛ همراه با تولد تعداد زیادی قهرمان در سر تا سر قاره.
من به عنوان آشغال خانواده کنت، به بخشی از رمان تبدیل شدم. خانواده ای نچندان مهم در طول رمان، که صاحب قلمرویی بودن که چویی هان در اون، در طول ماجراجویی هاش به اولین روستا رسید.
مشکل اینجا بود که روستا و تمام افراد اون، که چویی هان می شناختشون، توسط قاتلین نابود شدن.
و مشکل بزرگتر، این حقیقت بود که این آشغال احمقی که من بهش تبدیل شدم، درباره چیزی که توی روستا اتفاق افتاده بود، خبری نداشت و از چویی هان یه مشت و مال حسابی نوش جان کرد.
-این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #4
-ارباب جوان، هنوز بهتر نشدین؟ لازمه که دکتر خبر کنم؟ یا این که می خواین همین الان یه دوش بگیرین؟
مرد به مو های سرخی که روی صورتش افتاده بودن نگاه کرد. اون ها قرمز روشنی بودن که خیلی زیاد، با موهای مشکی خودش تفاوت داشتن.
کیل هنیتوس، بیکراس، پدر بیکراس، رون...
اون ها شخصیت هایی بودن که در ابتدای رمان تولد یک قهرمان ظاهر شدن. رمانی که اون مرد، دیشب قبل از خواب داشت می خوند.
اون سرش رو محکم تکون داد و به اطرافش نگاه کرد. اتاقی که توش بود، کاملا با دیزاین کره ای تفاوت داشت. باعث می شد که مرد به یاد اروپا بیفته. هرچیزی که تو اتاق قرار داشت، فوق العاده گرون و لوکس به نظر می رسید.
-ارباب جوان؟
مرد به رون، پیرمردی که که به نگرانی و تعجب وانمود می کرد، جواب داد:
-آب سرد.
-ببخشید؟
اون به چیزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #5
این رمان در مورد تولد قهرمانان در قاره های شرقی و غربی بود. همچنین رنج های اونا و بزرگ شدنشون. شخصیت اصلی طبیعتا کره ای بود. اون یه دانش آموز سال اولی دبیرستانی بود که به این دنیا منتقل شد. علاوه بر این، طول عمرش به اندازه یه اژدها طولانی شد و باعث شد که تقریبا هیچوقت پیر نشه.
-این بده؟
اون قرار بود که توسط همچین شخصی مشت و لگد بخوره. هرچند، مسئله مهم این بود که اون هنوز کتک نخورده بود.
کیل نگاهشو از آینه برداشت و سمت وان قدم برداشت که پر از آب گرم بود. اون به وان تکیه داد و به سقف خیره شد. سقف از همون مرمر گرون قیمتی بود که رمان توصیف کرده بود. در حقیقت، ملکی که کیل در اون زندگی می کرد پر از مرمر بود.
کیل موقعی که نگاهشو به سقف دوخته بود، زیر لب شروع به حرف زدن کرد:
-اینطور نیست که چیز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #6
اون می تونست صدای رون رو از بیرون بشنوه. کیل در مورد هویت حقیقی رون فکر کرد. رون قاتلی بود که از راه دریا، از قاره شرقی عبور کرده بود. اون وانمود می کرد یه پیرمرد بی خطره؛ ولی در حقیقت یه مرد ظالم و بی رحم بود.
-بله. الان میام بیرون.
جواب طبیعی اون، حرف زدن غیر رسمی با پیرمرد بود. کیل فهمید که داشت چی کار می کرد و تصمیم گرفت که در آینده چی کار کنه.
اون نیاز داشت که اون پیرمزد رو سمت شخصیت اصلی هل بده و اونو بفرسته که بره.
اون پیرمرد می تونست با یه فوت ساده، خیلی راحت کیل رو بکشه. اما باهاش مثل یه توله سگ ترک شده رفتار می کرد که انگار دلش براش سوخته. اون به نرمی لبخند می زد. ولی توی دلش، حتی ذره ای بهش اهمیت نمی داد. توی رمان، رون کیل رو بعد از کتک خوردنش، همراه با چویی هان و پسرش ترک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #7
کیل پشت سر رون قدم می زد. این خوب بود، چراکه در مورد نقشه ساختمان عمارت چیزی نمی دونست. اون برای رفتن به هرجایی که نیاز داشت، باید رون رو دنبال می کرد. همه خدمتکارایی که کیل رو می دیدن، می لرزیدن و با احترام تعظیم می کردن، قبل از این که به نظر برسه دارن فرار می کنن.
«چرا همه شون ترسیدن؟ کیل هیچوقت مردمو نمی زنه.»
اون فقط دوست داشت بنوشه و بازی کنه. گاهی اوقات، وقتی به خاطر نوشیدن عقل از سرش می پرید، لوازم اطرافش رو می شکست و این دلیلی بود که اون آشغال خانواده بود. به علاوه اون هیچوقت مردمو به چشم آدم نمی دید؛ جز معدود آدمایی که دوستشون داشت.
«خب، این بهتره که کسی با من حرف نمی زنه.»
کیل در این مورد با آرامش فکر کرد. این سخت تر می شد اگه تو بدن یه شهروند نمونه بود. یه آشغال بدون هیچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #8
-بله پدر.
کیل به ضیافت روی میز که با تعریفش از صبحانه مطابقت نداشت نگاه کرد و روی صندلی خودش نشست. همون لحظه حس کرد یه چیزی عجیبه و سرشو بالا آورد.
-چیزی هست که می خواید بگید، پدر؟
-نه نیست.
دروث به کیل خیره شده بود. بقیه اعضای خانواده هم همینطور. کیل به همه شون نگاه کرد. همه اونا وقتی که چشماشون به کیل برخور، روشونو برگردوندن و به خوردن ادامه دادن.
«حدس می زنم اونا برخورد با منو سخت می دونن.»
کیل هم سرشو سمت میز چرخوند. این ظیافت لوکسی که با صبحانه هایی که فقط برای پر کردن شکمش می خورد، تفاوت داشت، باعث شد لبخند بزنه. اون اول کارد دستش گرفت و ا از وسط بریدن سوسیس شروع کرد.
«این خیلی آبداره.»
اون نمی دونست دلیل این که به محض بریدن سوسیس، آبش در اومد، خونگی بودنشه یا خوب پخته شدنش. اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #9
چپتر 3
وقتی چشمام رو باز کردم (2)


کیل به تمام ظروفی که روبروش بودن نگاهی انداخت و بعد، چنگالش رو به سمت سالادی که از میوه هایی اون نمی تونست بشناسه درست شده بودن، حرکت داد. بعد از پر کردن شکمش با گوشت، سوپ و نون، اون می خواست یه چیز جدید امتحان کنه.
میوه های شبیه پرتقال به نظر می اومدن اما رنگشون به انگور نزدیک تر بود. کیل میوه رو توی دهنش گذاشت و یه گاز زد.
-ممم!
توی یه لحظه، شیرینی آبِ میوه دهنشو پر کرد. اون واقعا از میوه های ترش متنفر بود. پس این طعم فوق العاده شیرین توی دهنش باعث شد ناخودآگاه غرق لذتش بشه.
تو اون لحظه چشاش به پدرش افتاد، که داشت بهش نگاه می کرد.
-کیل!
دروث به آرومی قبل از این که مردد بشه اسمش صدا زد و بعد، کمی اخم کرد. کیل اون فضای ناخوشایند رو دوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #10
اگه صبحانه قرار بود هر روز مثل این باشه، کیل احتمالاً مقداری از خوابش می زد تا همیشه صبحونه بخوره. دروث به اعضای خانواده نگاه کرد که بعد از اون بلند شده بود بودن و بعد نگاهش به کیل معطوف شد.
-کیل، چیزی هست که نیاز داشته باشی؟
کیا از رفتار دروث گیج شد. ولی تصمیم گرفت صادقانه جواب بده.
-لطفاً یه مقدار پول بهم بدین.
-البته، بهت می دم.
دروث بدون هیچ تردیدی جواب داد.
این خانواده واقعا ثروتمند بود.
اون ها در حال حاضر با استخراج مرمر و کاشت انگور برای نوشیدنی، ثروت زیادی بدست می آوردن.
-عالی. لطفاً هرچقدر که مقدوره بهم بدین.
کیل می تونست نگاه خواهر و برادر کوچکتر خودشو حس کنه. ولی نیازی به شرمندگی نبود. پول خواستن به جای نوشیدن و شر به پا کردن بهتر نبود؟
به علاوه، اون به پول نیاز داشت تا نقشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mind-Witch

موضوعات مشابه

عقب
بالا