- ارسالیها
- 74
- پسندها
- 1,543
- امتیازها
- 16,048
- مدالها
- 10
- سن
- 23
- نویسنده موضوع
- #41
چپتر 10
برش داشت (3)
معاون باتلر هانس فوراً به یه مستخدم دیگه دستور داد تا چویی هانو صدا بزنه.
-اون الان کجاست؟
-اوه، اون با رون توی آشپزخونه آشپز بیکراسه.
قلب کیل یه دفعه تپش گرفت و سمت اتاق مطالعه رفت. اونا همونطور که انتظار می رفت، داشتن بهم نزدیک می شدن؟
-بر اساس چیزی که بهم گفتن، اون داره نحوه پخت غذاهای ساده رو از آشپز بیکراس یاد می گیره.
-آشپزی؟
-بله.
یه طرف لب کیل بالا رفت.
«آشپزی بخوره فرق سرم!»
اونا اسمشو آشپزی می ذاشتن؛ ولی احتمالاً یادگیری شکنجه بود و یا بیکراس و رون داشتن مهارتای چویی هان رو تحسین می کردن. کیل نیاز نداشت برای دونستن حقیقت اونا رو ببینه.
کیل خیلی طبیعی قدم برداشت و پشت میزش نشست و با لحنی معمولی از هانس که گوشه اتاق ایستاده بود پرسید.
-اون چی خواست؟
-آه...
برش داشت (3)
معاون باتلر هانس فوراً به یه مستخدم دیگه دستور داد تا چویی هانو صدا بزنه.
-اون الان کجاست؟
-اوه، اون با رون توی آشپزخونه آشپز بیکراسه.
قلب کیل یه دفعه تپش گرفت و سمت اتاق مطالعه رفت. اونا همونطور که انتظار می رفت، داشتن بهم نزدیک می شدن؟
-بر اساس چیزی که بهم گفتن، اون داره نحوه پخت غذاهای ساده رو از آشپز بیکراس یاد می گیره.
-آشپزی؟
-بله.
یه طرف لب کیل بالا رفت.
«آشپزی بخوره فرق سرم!»
اونا اسمشو آشپزی می ذاشتن؛ ولی احتمالاً یادگیری شکنجه بود و یا بیکراس و رون داشتن مهارتای چویی هان رو تحسین می کردن. کیل نیاز نداشت برای دونستن حقیقت اونا رو ببینه.
کیل خیلی طبیعی قدم برداشت و پشت میزش نشست و با لحنی معمولی از هانس که گوشه اتاق ایستاده بود پرسید.
-اون چی خواست؟
-آه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.