فال شب یلدا

  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه رمان آشغال خانواده کنت | Mind-Witch مترجم انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع Mind-Witch
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 1,107
  • برچسب‌ها
    کیل،
  • کاربران تگ شده هیچ

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #41
چپتر 10
برش داشت (3)

معاون باتلر هانس فوراً به یه مستخدم دیگه دستور داد تا چویی هانو صدا بزنه.
-اون الان کجاست؟
-اوه، اون با رون توی آشپزخونه آشپز بیکراسه.
قلب کیل یه دفعه تپش گرفت و سمت اتاق مطالعه رفت. اونا همونطور که انتظار می رفت، داشتن بهم نزدیک می شدن؟
-بر اساس چیزی که بهم گفتن، اون داره نحوه پخت غذاهای ساده رو از آشپز بیکراس یاد می گیره.
-آشپزی؟
-بله.
یه طرف لب کیل بالا رفت.
«آشپزی بخوره فرق سرم!»
اونا اسمشو آشپزی می ذاشتن؛ ولی احتمالاً یادگیری شکنجه بود و یا بیکراس و رون داشتن مهارتای چویی هان رو تحسین می کردن. کیل نیاز نداشت برای دونستن حقیقت اونا رو ببینه.
کیل خیلی طبیعی قدم برداشت و پشت میزش نشست و با لحنی معمولی از هانس که گوشه اتاق ایستاده بود پرسید.
-اون چی خواست؟
-آه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #42
این چیزی بود که کیل بهش فکر می کرد. اون در لحظه صدای هانسو شنید.
-من مطمئن می شم که حرفا و احساسات ارباب جوان کیلو به آقای رون برسونم.
-باشه. هرچی!
هانس موقع نگاه کردن به چهره بی تفاوت کیل دهنشو باز کرد تا چیزی بگه. اما یه صدای متفاوت اتاق مطالعه رو پر کرد.
تق تق تق.
چویی هان رسیده بود. هانس درو باز کرد و کیل می تونست ببینه که چویی هان بیرون در ایستاده. کیل دستشو تکون داد تا هانسو بیرون بفرسته، و هانس سرشو خم کرد و به آرومی از اتاق مطالعه اومد بیرون. فقط کیل و چویی هان توی اتاق مطالعه مونده بودن.
کیل اجازه داد میز فاصله بین اون دو تا بمونه و به صندلی روبروش اشاره کرد.
-بیا بشین.
چویی هان در حالی که اطراف اتاق مطالعه رو نگاه می کرد به آرومی روی صندلی نشست. کیل بهش زمان کافی داد تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #43
چشمای چوی هان یه لحظه تکون خورد.
-این سخته.
-ولی سخت بودن به معنی غیرممکن بودن نیست.
چیزای زیادی بودن که می شد به خاطر سخت بودن ازشون پرهیز کرد. زندگی کیل اینطور بود. بخاطر همین بود که اون خوشحال بود که بدن آشغالی مثل کیل که هرچیزی که می خواست بدست می آوردو داشت. ولی متأسفانه، اون باید از مانع بزرگی عبور می کرد تا بتونه اون آینده لعنتی پر آرامشو بدست بیاره؛ و کیل داشت دنبال شخصی می گشت که بتونه جای اون مانعو رد کنه.
چویی هان یه لبخند تلخ روی صورتش داشت.
-من حدس می زنم درست باشه.
-بله، هست. حالا سؤال آخر مصاحبه.
-بله، لطفاً بپرسین.
کیل به نگاه محکم چویی هان خیره شد و آخرین سؤالو پرسید.
-اسمت چیه؟
-اسم منو نمی دونین؟
«البته که می دونم. تو آدمی هستی که قرار بود کتکم بزنه.»
-از بقیه شنیدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #44
چویی هان به نگاه کردن به اون دو تا اسم ادامه داد. نگاه خیره کیل هم روی اسم لاک نشست. لاک، این دنیا گونه های هوشمند دیگه ای مثل الف ها، دورف ها، و انسان های جانورنما داشت. هرچند، مرموز ترین گونه بین همه شون، جانورنماها بودن. انسان های جانورنما، اینا شامل پرنده ها و حتی حشرات هم می شدن. جانورنما هها به خاطر وجود با وجدان و قلب توی سینه شون، متفاوت از هیولاها بودن.
«لاک بین مردم گرگی خالص ترین خونو داره.»
لاک خط خونیش رو برای حکومت کردن به گرگ ها به ارث برده بود.جانونماها با خالص ترین خون، تمایل داشتن که وقتی تو حالت حیوانی یا انسانی هستن، ضعیف یا متوسط جلوه کنن. هرچند، وقتی وارد موقعیت برزرکشون می شدن، اونا بی رحم تر و خشن تر از هر کس دیگه ای می شدن. و لاک تنها بازمانده قبیله گرگ های آبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mind-Witch

Mind-Witch

نو ورود
سطح
12
 
ارسالی‌ها
74
پسندها
1,543
امتیازها
16,048
مدال‌ها
10
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #45
هیچ چاره ای نبود؛ چراکه اون روستا توی مسیرش به پایتخت واقع شده بود. اون برای دوری از روستا به یه انحراف خیلی بزرگ توی مسیرش احتیاج داشت که اونم یه زمان طولانی و تغییر جریان داستانو می خواست. اگه اون مسیرشو کج می کرد، دیر به پایتخت می رسید.
«برای دیوونه بودن، اون اژدها زیادی ناز توصیف شده بود.»
توی رمان، اون به عنوان یه اژدهای ناز سیاه با پاهایی کوتاه توصیف شده بود و اشاره کرده بود که حتی ترسناک تر می شد وقتی چنین موجود نازی دیوونه بشه و هرج و مرج بسازه. کیل تصمیم گرفت که برای اون روز دیگه به اژدها فکر نکنه و به چویی هان باقی دستوراتو بده.
-با صاحبای این اسما بیا پایتخت. این راه جبرانته.
چویی هان یه سؤال پرسید.
-من فقط باید از این دوتا محافظت کنم؟
-اگه می خوای.
این دو نفر اونقدری قوی بودن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mind-Witch

موضوعات مشابه

عقب
بالا