• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کبوتر نارنجی من (جلد دوم) | زهرا_ز کاربر انجمن یک رمان

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
کبوتر نارنجی من (جلد دوم)
نام نویسنده:
Zahra_z
ژانر رمان:
#عاشقانه #اجتماعی
کد رمان: 5540
ناظر: Roshanak_QW Roshanak
زندگی رایا ناخواسته تغییر می‌کنه...! رایایی که هیچکس از دستش آسایش نداشت، تغییر کرده و برای خودش خانمی شده! در همین موقع ها روزگار ورق دیگه ای از خودش رو نشون میده... ببینیم رایا تسلیم روزگار میشه یا ادامه میده؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

Ash;

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,411
پسندها
33,945
امتیازها
64,873
مدال‌ها
31
سن
17
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ash;

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
چرا کبوتر نارنجی؟! ما که اصلا کبوتر نارنجی نداریم! حتی اگر هم باشه خیلی کمیابه...
بله درسته! دقیقا مثل عشق پاک...
که نیست، اگر هم باشه خیلی نایاب هستش...!
"خدا به همرات نارنجی من"

با عجله کفشامو پوشیدم و با برداشتن سوئیچ ماشین از خونه اومدم بیرون. دکمه آسانسور رو زدم و منتظر موندم تا آسانسور بیاد. آسانسور اومد و پریدم توش و دکمه پارکینگ رو زدم. آسانسور خیلی آروم می‌رفت پایین و من حرص می‌خوردم. با صدای لوند خانومی که به انگلیسی می‌گفت پارکینگ، به خودم اومدم و به سرعت باد بیرون پریدم و بین اون همه ماشین، دنبال ماشینم گشتم و به محض دیدنش سوارش شدم. نمی‌دونم تا اونجا چطور رانندگی کردم فقط می‌دونم خیلی شانس داشتم که تصادف نکردم.
- دیگه تموم شد بیرون کسی نیست.
- اوکی.
روپوشمو درآوردم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
برنامه روزانه من یه روتین خیلی معمولی و تکراری داره. صبح بیدار میشم دوش می‌گیرم بعد از صبحانه تا ظهر میرم شرکت بعد میام خونه غذا می‌خورم یک ساعت میرم باشگاه بعد یه دوش ده دقیقه‌ای می‌گیرم و یک ساعت هم می‌خوابم. بعد از اون آماده میشم تا برم کلینیک. تا ساعت هشت هم کلینیکم و بعد از اون آزادم تا فردا. پنجشنبه‌ها کلینیک نمی‌رم و فقط صبح میرم شرکت و جمعه‌ها هم کلا تعطیل (منظورم پنجشنبه و جمعه خارج بود دوستان).
جسی (همون جسیکا) یه بلاگر و یوتیوبره و بعضی وقتا روزای تعطیلمون با همیم و برای یوتیوبش فیلم می‌گیریم. عه چه زود رسیدم خونه!
ماشینو توی پارکینگ پارک کردم و سوار آسانسور طلایی خوشگل شدم. معماری و طراحی این برج خیلی خوب و شیکه. به طبقه ۱۲ که واحد من بود رسیدم و با آسانسور عزیزم خداحافظی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
با صدای زنگ از بررسی کردن خودم دست برداشتم و به طرف در رفتم. از چشمی در نگاه کردم و وقتی جسی رو دیدم در رو باز کردم.
(تمام مکالمات به زبان انگلیسی هست)
جسی گفت:
- سلام رایا چطوری؟ خسته نباشی.
همونطور که راهنماییش می‌کردم تا بیاد داخل گفتم:
- سلام جسی. من خوبم تو خوبی؟ باز نرسیده شروع کردی به جیغ جیغ کردن؟
- من نرمالم تو زیادی آروم و پوکری. حالا غرغر نکن می‌دونم غذا نخوردی مک دونالد گرفتم بخوریم.
- آخ اتفاقا خیلی گشنه‌م بود.
نشستیم روی کاناپه و همبرگر رو ازش گرفتم. موقع غذا خوردن کلی حرف زد که هیچی نفهمیدم و فقط حواسم به همبرگر قشنگم بود.
- اصلا فهمیدی چی گفتم؟
- نه.
چشم‌غره‌ای رفت و گفت:
- این همه وقت دارم حرف می‌زنم!
- می‌دونی که موقعی که گشنه‌مه هیچی نمی‌فهمم.
- منو نخوری حالا.
- حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
جسی یه دختر کانادایی بود که مثل من این شرکت بهش پیشنهاد داده بود و اومده بود اینجا. هردومون سینگل بودیم و تو زندگیمون از پسر خبری نبود. جسی حتی توی قیافه و طرز لباس پوشیدنش هم با من کلی فرق می‌کرد. قیافه کاملا اروپایی! پوست خیلی روشن و چشمای آبی و موهای بلوند روشن. موهاش مثل من بود تا سر شونه‌ش و صاف با این تفاوت که اون موهای اصلیش صاف بود اما موهای من یکم موج داشت و کراتین کرده بودم. جسی هم پایین موهاشو رنگ کرده بود اما صورتی!
برخلاف من که بیشتر اوقات تیره می‌پوشیدم؛ این بشر اصلا لباس تیره نداشت. الان هم که روبروی من وایساده یه کراپ بنفش یاسی که توش طرح کارتونی داشت با یه شورتک جین پوشیده!
بعد از کلی گشت و گذار من یه لباس بلند تا روی مچ سرخابی خریدم یقه‌ش دلبری‌ تقریبا بسته بود و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
سوار اتوبوس مخصوص شرکت شدیم و تا رسیدن به خونه حرفی نزدیم. هردو خسته بودیم و نیاز به ریلکس کردن داشتیم. اینجا همه‌چی نظم داشت؛ منم که عاشق نظم...
رسیدیم خونه و هول هولکی لباسامونو عوض کردیم و رفتیم آرایشگاه. نشسته بودیم و منتظر بودیم نوبتمون بشه. توی اینستا می‌چرخیدم و استوری های فالووینگامو می‌دیدم.
از خودم یه سلفی گرفتم و استوری کردم، بذار مردم منو ببینن دلشون شاد شه...
اوهو سقفو بگیرید پلیز
جسی پا برهنه پرید وسط افکارم:
- رایا بیا ولاگ مهمونی امشب رو بگیریم بذارم یوتیوب.
- اوکی
جسی دوربین گوشیشو آورد و فیلم گرفت. از من و از خودش موقع رنگ کردن و اینا فیلم گرفت. چه دل خجسته ای داره این بشر. به اصرار آرایشگر و صد البته جسی جلوی موهامو چتری زدم ایشالا که شبیه ایناروس نشم.
کار آرایشگر که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
کادومو گرفتم اون دستم و با اون یکی دستم کیف ست کفشمو برداشتم. رفتیم پارکینگ و سوار ماشینم شدیم. راه که افتادیم جسی گفت:
- سقفو باز نمی‌کنی؟
سقف ماشینم پانوراما بود یعنی کلا باز میشد.
- نه موهامون خراب میشه که
جسی: راست میگی ها. خب یه آهنگ شاد بذار
- ایرانی بذارم؟
جسی رو به آهنگای ایرانی علاقه مند کرده بودم چون خودم همش ایرانی گوش می‌دادم اونم وقتی کنار من بود یا تو ماشینم بود آهنگ ها بیشتر ایرانی بود.
حتی چندباری با آهنگ ایرانی دابسمش گرفته بود و استوری کرده بود!
جسی: آره بذار
یه آهنگ شاد گذاشتم و تا خود اونجا قر دادیم. واسه خودمم عجیب بود ولی امروز عجیب سرحال بودم شاید بخاطر اینه با مامان اینا و با دوستام حرف زدم.
رسیدیم و ماشین رو پارک کردیم. جشن توی یه باغ بود. دم در یه خانمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
لبخندی زد و گفت:
- خب پس آشنا می‌شیم.
دستشو آورد جلو و گفت:
- رهام هستم. افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟
رهام؟ ابرومو دادم بالا و گفتم:
- ببخشید، شما ایرانی هستید؟
لبخندش پررنگ تر شد و گفت:
- بله چطور مگه؟ از کجا فهمیدید؟
به فارسی گفتم:
- آخیش زبان مادری‌. خب پس فارسی صحبت کنیم. از اسمتون حدس زدم آخه رهام یه اسم اصیل ایرانیه!
رهام: چه عالی! یه هموطن پیدا کردم تو این بلاد کفر
و خندید.
منم خنده ای کردم و گفتم:
- من این چندسالی که اینجا هستم یه ایرانی ندیدم واقعا داشتم ناامید می‌شدم.
رهام: چهره‌تون واسه من یه آشنایی خاصی داشت. پس به خاطر هموطن بودنمون بود!
خندیدم و بازم هیچی نگفتم.
رهام: خب بانو شما اسمتونو به من نگفتید
- وای انقدر ذوق کردم که یادم رفت. رایا هستم.
رهام: واو چه اسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : zahra_z

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
آرایشم رو پاک کردم. نمی‌تونم آرایش رو روی صورتم تحمل کنم بیشتر مواقع صورتم بدون آرایشه. نمی‌گم خوشگلم در اصل حوصله ندارم.
چراغ‌هارو خاموش کردم و روی تختم دراز کشیدم. به اتفاقات امشب فکر کردم. رهام از کجا پیداش شد؟
سعی کردم چهره‌شو توی ذهنم بیارم. چشم‌های مشکی و ابروهای مردونه که دست نخورده بود ولی فرم خوبی داشت. بینی متوسط تقریبا کوچیک و لبای قلوه‌ای و ته ریش کمی که رو صورتش بود و باعث میشد جا افتاده‌تر و صد البته جذاب‌تر به نظر برسه. موهایی که وسطش بلندتر از بغلش بود. کت اسپرت کرم و تیشرت و شلوار مشکی و کراوات کرم که همشون شیک بودن و پولدار بودنشو ثابت می‌کرد.
چه قشنگ هم پسر مردم رو آنالیز کردم! من چم شده؟ نکنه روش کراش زدم؟
خجالت بکش رایا. این فکرا رو از سرم پاک کردم و مشغول به شمردن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : zahra_z

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا