فال شب یلدا

  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

ویژه رمان شکار زاویر | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون درباره رمان؟

  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • ضعیف

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • یوریا

    رای 0 0.0%
  • گراوول

    رای 0 0.0%
  • وولتار

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #51
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #52
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #53
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #54
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #55
الایجه با گونه‌هایی برافروخته خیره به تابیتای در لباس خواب حریر مانده بود. هر کاری که می‌کرد قادر به برداشتن نگاهش از تابیتا نبود. آب دهانش را با صدا قورت داد و سعی کرد با لبخندی دستپاچه نگاه خیره‌اش را بپوشاند:
- ص‍...صبح بخیر استاد دیویس! الایجه گیفورد هستم. سال اولی خوابگاه هولی‌لایت. داشتم دنبال کلاسم می‌گشتم که گم شدم.
دست و پاهای الایجه هنوز بابت اضطراب چند دقیقه پیش یخزده بود. تابیتا ابروان سیاه باریک و کمانی‌اش را بالا داد. تعجبی نداشت که سال‌اولی‌ها در روزهای اول در آکادمی گم بشوند.
با این حال استاد پیشگویی لبخندی موذیانه زد:
- هوممم! الایجه گیفورد. خب تو خوابگاه اساتید چیکار داشتی؟ نکنه شب رو تو تو اتاق خواب یکی از استادا بودی؟!
تمام لبخند زورکی الایجه با همین حدس شیطنت‌آمیز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #56
الایجه با گونه‌هایی سرخ شده سرش را پایین انداخت. الایجه دوست نداشت که تابیتا او را این‌گونه ببیند. صدایش را با چند سرفه مصلحتی صاف کرد:
- من... فقط می‌خواستم به کلاس برسم. واقعاً هیچ‌چیز دیگه‌ای نیست.
نسیم خنک و ملایم صبحگاهی موهای بلند سیاه و بنفش تابیتا را بهم ریخت. ساحره با دست، طره‌ای از موهای لختش را پشت گوش برد و با چشمانی کنجکاو به الایجه نگاه کرد:
- پس بگو ببینم چرا انقدر مضطربی؟ دیروز که بنظر میومد اعتماد به نفس زیادی برای شروع کردن درس‌های آکادمی داری.
الایجه سعی کرد که اضطرابش را در چهره‌ی عرق‌کرده‌اش نشان ندهد چون تابیتا با نگاهی مشکوک درست خیره به او مانده بود. او هیچگاه نمی‌توانست به اطرافیانش دروغ بگوید. یعنی اگر هم می‌خواست که دروغ بگوید، نمی‌توانست. چهره‌ و اضطراب و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #57
تابیتا سرش را تکان داد و با نچ‌نچ دویدن پسرک نوجوان را نظاره کرد.
الایجه بدون تامل درباره راهنمایی‌های دقیق و بی‌نقص تابیتا دوید. قلبش مانند طبل جنگ می‌تپید. از دست دادن کلاس‌ها آن هم در روز ابتدای ترم، هیچ‌گاه مورد نظرش نبود. صدای خفه‌ی کوبش چکمه‌های چرم سفیدش در راهروی سنگی می‌پیچید. طولی نکشید که ریتم تنفسش را با دویدنش یکی کرد تا بالاترین بازدهی در مسافت دویدن و استقامت را داشته باشد. صدای گام‌های محکم و با فاصله‌ای او را وادار کرد که به پشت سرش نیم‌نگاهی بیندازد.
چشمان آبی روشنش از دیدن قیافه‌ی وحشی و خشمگین یه اورک دو متری گشاد شد. ناخودآگاه دست به کمرش برد تا برای دفاع از خود در برابر آن بربر شمشیر بکشد. اما در کمال حیرت شمشیری وجود نداشت. قلبش از ترس فرو ریخت. داستان‌هایی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #58
الایجه از سر کلافگی آهی کشید. نفس هایش آرام‌تر شده بود اما هنوز عمیق بودند.
- پس... دنبالم می‌کردی که راه کلاسو پیدا کنی؟
گراوول سرش را تکان داد و با نگاهی متعجب سر تا پای الایجه را از نظر گذراند:
- آره، پس چی؟فکر کردی می‌خوام بخورمت؟
صدایش سرشار از تمسخر بود. الایجه لبش را گزید و سعی کرد گندی که زده بود را جمع‌وجور کند:
- خب... نه دقیقاً، ولی...
و ناگهان به یاد کلاس افتاد. نگاهی به انتهای راهرو انداخت و سپس با صدایی چشمانی گشاد رو به اورک گفت:
- گوش کن، در کلاس رو بستن. اگه قصد داری بری سر کلاس، تنها راهش پنجره‌های توی حیاطه!
گراوول چشمانش را باریک کرد و با ناباوری پرسید:
- پنجره؟ جدی می‌گی؟ از کی شنیدی؟
الایجه سرش را به نشانه تأیید تکان داد:
- استاد تابیتا دیویس.
گراوول کمی اخم کرد تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #59
با دیدن زاویر که پشت نزدیک‌ترین میز نشسته بود نیشش باز شد. دو ضربه آرام به پنجره زد. زاویر دستی زیر چانه‌اش گذاشته بود و با دقت به مباحث خسته‌کننده‌ی استاد جادو گوش می‌داد. با شنیدن دو تقه‌ی غیر طبیعی سرش را به سمت پنجره چرخاند. با دیدن نیش باز الایجه آهی کشید و چشمانش را مالید. او چه گناهی کرده بود که لایق تحمل آن ورّاج دردسرساز شده بود؟
الایجه به بست دو قسمتی پنجره اشاره کرد تا زاویر آن را باز کند. زاویر نگاهی به استاد در ابتدای کلاس انداخت و از جایش برخاست. بی‌صدا بست را گشود تا پنجره کاملا باز شود. زاویر پشت نیمکت چوبی نشست و دوباره به توضیحات استاد گوش داد.
الایجه با مهارت و بی‌صدا به داخل کلاس پرید. از آنجایی که زاویر پشت نیمکت آخر می‌نشست، الایجه آن را دور زد تا گراوول هم بتواند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #60
اگر دیر می‌جنبید شک نداشت که کتابش از وسط پاره می‌شد. آن دو احمق قصد متوقف کردن مسابقه‌ی کتاب‌کشیان را نداشتند. زاویر چوبدستی استخوانی‌اش را بالا آورد. باد به صورت تهدیدآمیزی در نوک چوبدستی جمع می‌شد. گراوول و الایجه با دیدن گلوله‌ی مانای در حال جمع شدن آب دهانشان را قورت دادند. هر دو با هم دستشان را از روی کتاب زاویر برداشتند و مودب نشستند.
گلوله‌ی باد از میان رفت و زاویر دستش را پایین آورد. چوبدستی را غلاف کرد و با کمی اضطراب کتاب درسی‌اش را بررسی کرد. وقتی که دید هنوز سالم است و اثری از پارگی در آن وجود ندارد، نفس راحتی کشید. صفحه‌ی پانزدهم را باز کرد و با دقت به صفحه نگریست. دو غول عضله‌ای در کنارش از ترس گلوله‌ی باد زاویر آرام نشسته بودند و قصد دست زدن به کتاب‌های دلبند زاویر را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا