- ارسالیها
- 728
- پسندها
- 3,928
- امتیازها
- 17,773
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #31
مرد، پرندهی مکانیکی را روی میز چرک و روغنی تعمیراتش گذاشت و از روی زیرانداز ژنده و چرب بلند شد. زاویر خیره به مصنوعات جادویی ماند. اخم کوچکی ناشی از تمرکز، ابروان باریک و بلوندش را به هم نزدیک کرد:
- روز خوش آقا!
مرد روغنآلود جواب زاویر را داد. نگاهش از روی ردای سیاه و نقرهای تا چهرهی زاویر کشیده شد. لبخندی مشتاقانه صورت روغنیاش را به وجد آورد:
- تو از دارک اسکالی؟
گوشهی پلک پسرک با تیکی عصبی پرید. نزدیک بود که از دو نوع برخورد متفاوت ترک بخورد. مرد با همان دستان روغنیاش دست زاویر را گرفت:
- نصف بیشتر اجناسم رو خوابگاه دارک اسکال درست میکنه. جنس برای فروش اوردی؟ این سری چی درست کردین؟ هر چی باشه قبول میکنم!
زاویر به زحمت دست باریکش را از لای دستان قدرتمند پینه بسته و زمخت مرد...
- روز خوش آقا!
مرد روغنآلود جواب زاویر را داد. نگاهش از روی ردای سیاه و نقرهای تا چهرهی زاویر کشیده شد. لبخندی مشتاقانه صورت روغنیاش را به وجد آورد:
- تو از دارک اسکالی؟
گوشهی پلک پسرک با تیکی عصبی پرید. نزدیک بود که از دو نوع برخورد متفاوت ترک بخورد. مرد با همان دستان روغنیاش دست زاویر را گرفت:
- نصف بیشتر اجناسم رو خوابگاه دارک اسکال درست میکنه. جنس برای فروش اوردی؟ این سری چی درست کردین؟ هر چی باشه قبول میکنم!
زاویر به زحمت دست باریکش را از لای دستان قدرتمند پینه بسته و زمخت مرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش