• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان شکار زاویر | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون درباره رمان؟


  • مجموع رای دهندگان
    3

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
شکار زاویر
نام نویسنده:
کورویامی
ژانر رمان:
فانتزی، اجتماعی، عاشقانه
در حال نقد...
کد رمان: 5547
ناظر: AMIIRALI AMIIRALI


خلاصه: جامعه‌ای که فاسده باید ریشه‌کن بشه، چون نه مردمش به درد می‌خورن نه دولت‌مرداش. فساد تو رگ و ریشه‌ی همشون فرو رفته؛ درست عین رگبرگ‌های ریز یه گیاه. این جامعه نه ارزش اصلاح داره و نه فداکاری. صرفاً باید از ریشه بسوزونیش تا بقیه گیاه‌ها رو هم فاسد نکنه. مگه نه الایجه گیفورد؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Ash;

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,411
پسندها
33,945
امتیازها
64,873
مدال‌ها
31
سن
17
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ash;
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ℛℴℎ

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
جامعه‌ای که فاسده باید ریشه‌کن بشه، چون نه مردمش به درد می‌خورن نه دولت‌مرداش. فساد تو رگ و ریشه‌ی همشون فرو رفته؛ درست عین رگبرگ‌های ریز یه گیاه. این جامعه نه ارزش اصلاح داره و نه فداکاری. صرفاً باید از ریشه بسوزونیش تا بقیه گیاه‌ها رو هم فاسد نکنه. مگه نه الایجه گیفورد؟!

×فصل اول×

هوا گرفته بود و بوی دود و سوختگی جنگل را پر کرده بود. دود سیاهی از عمارت سوخته و نیمه ویران بر می‌خاست. اجساد سوخته در همه‌جا پخش شده بودند. در سینه تک‌تک اجساد یک میخ چوبی با نوک نقره‌ای فرو رفته بود. تکه‌ای از سنگ‌های عمارت فرو ریخت و ابری از خاکستر و دود را برانگیخت.
مهاجمان به عمارت خیلی وقت پیش آن مکان شوم را ترک گفته بودند. صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
تارهای سرکش بلوندش به هیچ راهی تن نمی‌دادند. عاقبت آنها را رها نمود تا در پیشانی بلندش بیفتند. شنل قهوه‌ای قدیمی‌اش را پوشید. یقه‌ی شنل کمی بالا آمده بود. می‌شد آثار فرسودگی را در یقه دید. عینک نیم‌قاب فریم نقره را از روی میز چوبی گرد و کوچک برداشت. رنگ نقره‌ای به صورت سفید مرمر گونه‌اش می‌آمد.
کوله‌ی پارچه‌ایش را برداشت و روی چمدان چرمی قدیمی‌اش گذاشت. آثار خوردگی و فرسودگی در جای‌جای چمدان قهوه‌ای به چشم می‌خورد. دسته‌ی بلند و چوبی چمدان را همراه دسته‌ی کیف گرفت و به دنبال خودش کشید. به چهارچوب درب چوبی که رسید، بازنگشت. دلش برای این مکان تنگ نمی‌شد. او متعلق به جایی نبود. شانه‌هایش را بالا انداخت و درب را گشود. همین که سرش را بالا آورد چشمان سبزش با پیرزن صاحب خانه گره خورد:
- صبح...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
صدایش بخاطر سال‌ها فریاد زدن خراشیده و نکره بود. زاویر کمی سرش را بلند کرد اما هنوز نگاهش زیر سایه مخفی بود. لب‌های سرخش را تکان داد:
- می‌خوام به آکادمی هیون‌ارث برم.
مرد میانسال زاویر ر برانداز کرد. پسرک لاغراندام‌تر و ضعیف‌تر از نوجوانان پانزده ساله به نظر می‌رسید. به هر حال گوشت دم توپ محسوب می‌شد. درست بود که آکادمی هیون‌ارث بر خلاف سایر آکادمی‌های امپراطوری مقدس از هر قشری دانشجو می‌پذیرفت اما شهریه‌ی آن هر کسی را منصرف می‌کرد. مرد آهی کشید:
- برو بچه! اونجا جای تو نیست.
زاویر کیسه‌ی پارچه‌ای پولش را برای مرد پرت کرد:
- تو فقط کارت رو بکن.
مرد در وسط راه کیسه‌ی پول را قاپیده بود. به داخل آن نگاهی انداخت. ده سکه‌ی نقره به او چشمک می‌زد. مرد به زاویر علامت سوار شدن را نشان داد:
- بپر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
صدای جیغ و نعره‌های قبل از مرگ همانند ناقوس کلیسا در گوش‌هایش می‌نواختند. پوستش از وحشت کودکی‌، دانه‌دانه شده بود. هر قدم که برمی‌داشت انگار که بیشتر در باتلاقی از تاریکی فرو می‌رفت. به زیر پاهایش نگاهی انداخت. این تاریکی نبود بلکه دست‌هایی از خون بودند که ذره‌ذره او را به دام خود می‌کشیدند.
سطح دریاچه‌ی خونین موج برداشت. چشمان سرخ زاویر با دیدن سطح از دهشت بیرون زد. پدر و مادرش و همینطور تمام نزدیکانش به او می‌نگریستند. زاویر به نفس‌نفس افتاد. لبان آن چهره‌های خونین تکان می‌خورد و هر کس چیزی می‌گفت.
- درد داره!
- من نمی‌خوام بمیرم!
- چرا بهمون حمله می‌کنن؟
- مگه ما چیکار کردیم؟
- پسرمو نکشید!
- می‌سوزه!
- دیگه تحمل ندارم!
- فرار کن زاویر!
زاویر با شنیدن صدای مادرش از درد نعره‌ای کشید و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
آهسته خودش را کنار کشید تا اول آن اشراف‌زاده رد شود. امکان داشت که اشراف‌زاده‌ای کینه‌توز و احمق باشد و مانع پیشرفت او در آکادمی گردد. کالسکه ایستاد و خدمتکار که کنار کالسکه‌چی نشسته بود، پایین پرید. در را با احترام برای اربابش گشود. پسری قد بلند و هیکلی از داخل کالسکه پایین پرید.
لباس‌های سفیدش با نوارهای نقره‌ای تزئین و گلدوزی شده بود؛ حتی چکمه‌های ساق بلندش نیز از این امر مصون نبودند. پسر مو بلوند دست بالای پیشانی‌اش نهاد:
- پس این آکادمی هیون‌ارثه؟!
خدمتکار با پاچه‌خواری سرش را جلوی پسر نوجوان خم کرد:
- بله ارباب الایجه.
الایجه دست به کمرش برد و با غرور گفت:
- خوبه! شما دوتا دیگه برگردید. من باید تنها برم.
خدمتکار احترام دیگری به الایجه گذاشت. چشمش به زاویر که زیر سایه‌ی درختی آرام و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
مانع شفاف مانند آب موج برداشت و الایجه را به داخل راه داد. پا تند کرد تا به هم‌دوره‌ای جدیدش برسد. پسرک لاغراندام و قدکوتاه سرش را پایین انداخته بود و عبوس می‌رفت. الایجه گام‌های قوی‌اش را با پسرک لاغراندام همسان کرد:
- اسم من الایجه گیفورده. تو کی هستی؟
زاویر آهی عمیق کشید. به نظرش این پسر پررو از آن دسته اشخاص سریش و نچسب بود. لب‌های سرخش را از هم گشود:
- زاویر... فوستر.
الایجه با انگشت اشاره سرش را خاراند:
- فوستر؟! فامیلی نایابی داری.
زاویر از پله‌های قدیمی و برگ گرفته بالا رفت:
- من یه الف دورگه‌ام. اهل امپراطوری مقدس نیستم.
البته قسمت اول حرف‌هایش دروغ محض بود؛ ولی قسمت دومش حقیقت محض. الایجه به دنبال زاویر بالا رفت. می‌دید که پسرک لاغراندام حتی در بالا کشیدن چمدان قدیمی به احتمال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
الایجه با گونه‌هایی برافروخته رویش را برگرداند و گلویش را صاف کرد:
- تو مطمئنی که دختر نیستی؟
زاویر تا بناگوش سرخ شده بود. خودش را از روی زمین جمع و جور کرد و برخاست. کلاه شنل را روی سرش کشید:
- منم یه مردم، فقط بدنم هنوز رشد نکرده.
الایجه ابروان طلایی کلفتش را به طاق چسباند:
- که اینطور؛ البته خیلیا هستن که دیر به بلوغ می‌رسن. نیازی نیست بابت این مسئله خودتو سرزنش کنی.
زاویر مانند خرسی شده بود که سردرد داشت. دندان‌هایش را برهم فشرد و دسته‌ی چمدانش را قاپید. الایجه لبخندی از سر خرابکاری زد. ظاهراً یکی دیگر از خطوط قرمز آن پسرک الف را یافته بود. گلویش را صاف کرد و بی‌صدا دنبال زاویر راه افتاد. زاویر دوباره در جاده جنگلی راه افتاد بعد از پیچی تند به سمت بالای کوه بالاخره باروهای بلند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
439
پسندها
2,594
امتیازها
14,213
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
زاویر مبهوت ماند. در برابر یک باغ راه بزرگ مانده بودند. نگاهی به باروهای بلند آکادمی انداخت. اغراق نبود که بگوییم آکادمی هیون‌ارث حداقل نصف پایتخت وسعت داشت. مجسمه‌های فارغ‌التحصیلان آکادمی دو به دو در برابر هم تا دروازه‌های عظیم آکادمی صف بسته بودند. گل‌های رنگارنگ پیونی زیر پای مجسمه‌ها را پوشانده بودند.
شمشادهای اصلاح شده مرز راه را همراه سنگ‌های مکعب مستطیل گرانیتی نشان می‌دادند. زاویر و الایجه در کنار هم سمت دروازه‌های غول‌آسای آکادمی راه افتادند. زاویر نگاهی به یک مجسمه انداخت. نام مجسمه‌ی هر فارغ‌التحصیل نامدار روی یک پلاک طلایی حکاکی شده بود. عشقه‌ها عاشقانه مجسمه‌ها را تا نیمه در آغوش خود کشیده بودند.
خزه‌های قهوه‌ای و سبز لای سنگ‌فرش‌های طرح‌دار رشد کرده بودند. الایجه آب دهانش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا