- تاریخ ثبتنام
- 28/12/21
- ارسالیها
- 393
- پسندها
- 4,391
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 14
سطح
13
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
یعنی نمیخواین یه نَمه نظر بدین؟ توصیفات خوبه؟ داستان جذابیت کافی داره؟ خسته نمیشین ازش؟
بغضم با این حرفش میشکند و دلخور و عصبی داد میزنم.
- بابا!
لبخند عمیقی روی لبهایش مینشیند و شبیه افراد پیروز میدان به من نگاه میکند و با حرفی که میزند، میفهمم نقشهاش بوده تا رشتهی سکوت مرا پاره کند.
- یه اهرم فشار لازم بود تا بغضت شکسته بشه؛ خوب نیست بغض تو گلوت بمونه.
هق میزنم و اشکهایم یکی پس از دیگری روی شیشههای عینکم ریخته و با طی کردن مسافتی کوتاه روی گونههای گندمیام که حالا کمی قرمز شدهاند، فرود میآیند.
قدم پیش میگذارد و درست وقتی روبهرویم بدون هیچ فاصلهای میایستد، مرا در آغوش میگیرد و دست...
بغضم با این حرفش میشکند و دلخور و عصبی داد میزنم.
- بابا!
لبخند عمیقی روی لبهایش مینشیند و شبیه افراد پیروز میدان به من نگاه میکند و با حرفی که میزند، میفهمم نقشهاش بوده تا رشتهی سکوت مرا پاره کند.
- یه اهرم فشار لازم بود تا بغضت شکسته بشه؛ خوب نیست بغض تو گلوت بمونه.
هق میزنم و اشکهایم یکی پس از دیگری روی شیشههای عینکم ریخته و با طی کردن مسافتی کوتاه روی گونههای گندمیام که حالا کمی قرمز شدهاند، فرود میآیند.
قدم پیش میگذارد و درست وقتی روبهرویم بدون هیچ فاصلهای میایستد، مرا در آغوش میگیرد و دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر