- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 925
- پسندها
- 4,946
- امتیازها
- 22,873
- مدالها
- 12
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #71
فصل ۶۶: اولین بخش از نقشه
نزدیک به غروب، در حالی که خورشید خسته به سوی افق پایین میرفت، موجودی عجیب از میان ویرانههای بیرنگ هزارتو بیرون آمد. اگر بتوان اصلاً واژهی راه رفتن را برایش به کار برد. موجود با کشیدن پاهایش بر روی شن، به طرز عجیبی جلو میرفت بدون اینکه واقعاً آنها را حرکت بدهد. شبیه به یک کاراپاس سنتوریون به نظر میرسید... یا حداقل چیزی نزدیک به آن.
تمام اجزای لازم سر جایشان بودند: موجود یک زره سیاه با نقشی تهدیدآمیز به رنگ قرمز خونآلود داشت، تنهای شبیه انسان، هشت پای بندبند و دو بازو که به داسهای استخوانی عظیم ختم میشد. با این حال، تمام این اجزا طوری کنار هم چیده شده بودند که گویی مجسمهسازی ناشی و دستوپا چلفتی آنها را سرهم کرده باشد. علاوه بر این، سنتوریون...
نزدیک به غروب، در حالی که خورشید خسته به سوی افق پایین میرفت، موجودی عجیب از میان ویرانههای بیرنگ هزارتو بیرون آمد. اگر بتوان اصلاً واژهی راه رفتن را برایش به کار برد. موجود با کشیدن پاهایش بر روی شن، به طرز عجیبی جلو میرفت بدون اینکه واقعاً آنها را حرکت بدهد. شبیه به یک کاراپاس سنتوریون به نظر میرسید... یا حداقل چیزی نزدیک به آن.
تمام اجزای لازم سر جایشان بودند: موجود یک زره سیاه با نقشی تهدیدآمیز به رنگ قرمز خونآلود داشت، تنهای شبیه انسان، هشت پای بندبند و دو بازو که به داسهای استخوانی عظیم ختم میشد. با این حال، تمام این اجزا طوری کنار هم چیده شده بودند که گویی مجسمهسازی ناشی و دستوپا چلفتی آنها را سرهم کرده باشد. علاوه بر این، سنتوریون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.