• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان برده سایه | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #71
فصل ۶۶: اولین بخش از نقشه

نزدیک به غروب، در حالی که خورشید خسته به سوی افق پایین می‌رفت، موجودی عجیب از میان ویرانه‌های بی‌رنگ هزار‌تو بیرون آمد. اگر بتوان اصلاً واژه‌ی راه رفتن را برایش به کار برد. موجود با کشیدن پاهایش بر روی شن، به طرز عجیبی جلو می‌رفت بدون اینکه واقعاً آن‌ها را حرکت بدهد. شبیه به یک کاراپاس سنتوریون به نظر می‌رسید... یا حداقل چیزی نزدیک به آن.
تمام اجزای لازم سر جایشان بودند: موجود یک زره سیاه با نقشی تهدیدآمیز به رنگ قرمز خون‌آلود داشت، تنه‌ای شبیه انسان، هشت پای بندبند و دو بازو که به داس‌های استخوانی عظیم ختم می‌شد. با این حال، تمام این اجزا طوری کنار هم چیده شده بودند که گویی مجسمه‌سازی ناشی و دست‌وپا چلفتی آن‌ها را سرهم کرده باشد. علاوه بر این، سنتوریون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #72

فصل ۶۷: مسابقه با زمان


- [اکوی شما نابود شده است... .]

سانی تلو تلو خورد و نزدیک بود زمین بخورد. کاسیا با فشار روی شانه‌هایش محکم چنگ زد و کمی به عقب متمایل شد تا به او کمک کند تعادلش را حفظ کند. با برگ‌های افتاده‌ای که از زیر پایش به هوا بلند شدند، سانی به سختی توانست خودش را کنترل کند:
- "نه!"
خشم و پشیمانی ذهنش را تار کرد، اما دیگر خیلی دیر شده بود. لاشخور وفادارش کشته شده بود، تکه‌تکه و دریده شده توسط آن موجود غول‌پیکر. سهولت و وحشیگری‌ای که با آن کاراپاس شیطانی، آن موجود شجاع و بیچاره را نابود کرده بود، اگر وحشتناک نبود، واقعاً توهین‌آمیز به نظر می‌رسید. فقط کسری از ثانیه طول کشید.
اکو از بین رفته بود. سانی نه تنها پایان غم‌انگیز آن را از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #73

فصل ۶۸: فانوس مرگ

سانی، نفیس و کاسیا روی شاخه‌ای از درخت عظیم نشسته بودند و منتظر غروب خورشید بودند. شاخه به اندازه‌ای پهن بود که می‌توانست دو برابر تعداد آن‌ها را در خود جای دهد، بنابراین نگرانی‌ای از بابت دیده شدن از روی زمین نداشتند. با این حال، همچنان ساکت و بی‌حرکت مانده بودند، محتاط نسبت به هیولای غول‌پیکری که گاه‌گاهی زیر مخفیگاهشان ظاهر می‌شد.
صدای گام‌های آن موجود لرزه به اندام تنش‌آلود سه خوابیده می‌انداخت. از زمانی که به ساحل فراموش‌شده آمده بودند، سانی حتی یک بار هم آرزو نکرده بود که شب زودتر فرا برسد. اما برای همه چیز یک اولین باری وجود داشت. آن‌ها تنها پس از فرارسیدن تاریکی می‌توانستند به مرحله‌ی بعدی نقشه‌شان بپردازند؛ بنابراین کاری جز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #74
فصل ۶۹: مهمان

شیطان عظیم‌الجثه در میان شعله‌ها فرو رفته بود و همچون فانوسی درخشان در تاریکی گرسنه‌ی شب می‌درخشید. زره صیقلی او با بازتاب نور می‌سوخت و پرتوهای تابانی به همه سو می‌پراکند. قطره‌های روغن مشتعل به زمین می‌ریختند و هنگام برخورد با شن‌های خاکستری، زبانه می‌کشیدند.
برای یک لحظه، انگار زمان متوقف شده بود. سانی با چشمانی گشاد به درخشش فروزان آتش خیره مانده بود و تقریباً باور نمی‌کرد که واقعاً موفق به انجام این دیوانگی شده‌اند. نفیس در کنارش خشک شده بود، دستش هنوز پس از پرتاب مشعل دراز بود.
اما واقعاً موفق شده بودند. سانی هیچ‌وقت جدی به مواجهه‌ی مستقیم با کاراپاس شیطانی فکر نکرده بود... اگر بتوان نبرد بین یک ماشین مرگ غول‌آسا و سه انسان بی‌قدرت را اصلاً مبارزه‌ی منصفانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #75

فصل ۷۰: داوری تیغ

سانی با نگاهی جدی و مصمم به شیطان زخمی نگریست. در این لحظه، دیگر جای بحثی نبود. آن‌ها هیچ راهی جز روبه‌رو شدن مستقیم با نگهبان جزیره نداشتند. کیسه‌ی ترفندهای سانی هم دیگر خالی شده بود. در نهایت، سرنوشتشان باز هم با تیغه‌های تیز رقم می‌خورد. یا یکی کشته می‌شد یا قاتل می‌شد. سانی پرسید:
- چطور می‌خوایم با زرهش مقابله کنیم؟
نفیس شمشیر را در دستش وزن کرد و نگاهی به پایین انداخت.
- من زرهش رو می‌شکنم. تو می‌تونی یه فرصت برای حمله ایجاد کنی؟
سانی بدون تلف کردن وقت برای سوال‌های اضافی، سری تکان داد. اگر ستاره‌ی تغییر باور داشت که می‌تواند زره‌ی شیطان را بشکند، دلیلی برای شک داشتن به او وجود نداشت. ایجاد یک فرصت... کار آسانی نبود. حتی با وجود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #76
فصل ۷۱: یک اشتباه کوچک

با توجه به این‌که کاراپاس شیطانی از داس مرگبارش برای نگه داشتن وزن بدنش استفاده می‌کرد، سانی موقتاً از تیغه‌ی تیز آن در امان بود. البته این هیولا روش‌های حمله‌ی دیگری هم داشت. هرکدام از پاهای عظیمش مانند چنگال‌های جنگی بودند، خطرناک و توانمند در ایجاد ویرانی محض. اما در حال حاضر، موقعیتش آن‌قدر ناپایدار بود که نمی‌توانست با آن‌ها حمله کند. سانی دست‌کم یک ثانیه فرصت داشت تا هر کاری که می‌خواست بدون هیچ خطری انجام دهد.
تنها چیزی که باید از آن اجتناب می‌کرد، رفتن مستقیم به زیر بدن هیولا بود؛ چون در آن صورت، خطر له شدن زیر بدن عظیم شیطان تهدیدش می‌کرد. و اتفاقاً، دقیقاً همین کاری بود که مجبور بود انجام دهد. سانی غرید:
- لعنت، لعنت، لعنت!
نگاهی به موجود عظیم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #77
×دوستان! با توجه به اینکه زیاد برای جلو بردن ترجمه وقت ندارم. نیاز دارم که یکی ترجمه های هوش مصنوعی رو اصلاح کنه. به نظرم همینجوریش هم قابل فهم هست. دیگه از این چپتر به بعد شاهد ترجمه هوش مصنوعی بدون روتوش هستید.×

فصل 72: شکارچیان شیطان

به‌محض اینکه شیطان زره‌پوش برای لحظه‌ای ایستاد—حواسش پرت تهدیدی ساختگی به سوی درخت بزرگ شده بود—نفیس به‌سمت او یورش برد.
هیچ‌گونه تردیدی، هیچ شک و دودلی، و حتی لحظه‌ای مکث میان پایین آوردن گارد دشمن و حمله‌ی بی‌پروا و مرگ‌بار او وجود نداشت.
همان‌طور که پیش از این سانی کاملاً روی رصد حرکات هیولا متمرکز بود، نفیس هم از آغاز نبرد، بی‌وقفه چشم به لحظه‌ای دوخته بود که این فرصت طلایی از راه برسد.
ستاره‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #78
فصل ۷۳: دایره‌ی مرگ

چند دقیقه بعد، سانی صدایی از بالای سرش شنید. به آن سمت نگاه کرد و متوجه شد کَسی در لبه‌ی یکی از شاخه‌های پهن درخت ایستاده و طناب طلایی را در دستانش گرفته است.
پیش از آنکه سانی واکنشی نشان دهد، دختر نابینا شروع به پایین آمدن کرد. او بسیار محتاط بود، اما برای کسی که بینایی نداشت، چابکی تحسین‌برانگیزی داشت.
سانی پلک زد.
«مگه دیوونه‌ست؟ این کار خطرناکه!»
اما نگرانی‌اش بی‌دلیل بود. کَسی خیلی زود به زمین رسید و طناب را رها کرد—سالم و سلامت. سپس عصایش را ظاهر کرد و با احتیاط قدمی برداشت، تلاش می‌کرد به یاد بیاورد صدای سانی از کدام سمت آمده بود.
سانی خودش را به صدا معرفی کرد:
«من اینجام!»
دختر نابینا سرش را به سمت صدای او چرخاند و به جلو قدم برداشت. با دقت زمین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,619
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #79
فصل74: پاره‌شده‌ی نیمه‌شب

قلب سانی برای لحظه‌ای از تپش ایستاد.
در همان لحظه، هر فکری درباره‌ی شمشیر آبی‌رنگ از ذهنش پاک شد. بله، آن شمشیر برایش ارزش احساسی داشت… اما چه کسی به احساسات اهمیت می‌دهد؟! آن سلاح از یک «لاشه‌خور زره‌پوش» به‌دست آمده بود، که برای رتبه‌ی فعلی‌اش اصلاً بد نبود. تعداد کمی از اسلیپرها به سلاح‌های اوییکند دست پیدا می‌کردند.
اما این مموری جدید از یک شیطان واقعیِ بیدارشده آمده بود! یک شیطان!
یعنی با یک مموری اوییکند سطح سه طرف بودیم، دو سطح کامل بالاتر از شمشیر آبی. در کل هفت سطح وجود داشت، متناظر با هفت کلاس موجودات کابوس‌زا، از حیوانات تا تایتان‌ها. از نظر فنی، سطح بالاتر همیشه به معنی قدرت بیشتر مموری نیست، اما معمولاً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

عقب
بالا