- ارسالیها
- 272
- پسندها
- 1,098
- امتیازها
- 6,713
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #31
شهبانو دستش را صمیمانه پشت کمر آرزو نهاد و او را به طرف مسیری هدایت کرد. آندو نیز دنبالشان راه افتادند. شهبانو خندان گفت:
- ما به آن، آنپیما میگوییم. یعنی در آنی جای دیگری هستیم.
آرزو شاداب سرش را راضی تکان داد و اطراف را بیشتر بررسی کرد. صدای پناه به گوش رسید. قبول داشت که توضیحات شهبانو واقعا مفید بودند.
- در واقع توی آینده بهش طیالارض یا تلهپورت میگن. همون معنی رو میده.
شهبانو سرش را به نشانهی فهمیدن حرف پناه تکان داد که پناه مجدد از پشت سرشان به حرف آمد:
- چطور... این اتفاق میافته؟ چرا با یه درخت؟ تا به حال توی داستانها اینچیزها رو ندیده بودم. همیشه دست هم رو میگرفتن و بعد چشمهاشون رو میبستن.
شهبانو سرش را چرخاند و راضی از سوالهای به جای پناه، پاسخ داد:
- اینجا...
- ما به آن، آنپیما میگوییم. یعنی در آنی جای دیگری هستیم.
آرزو شاداب سرش را راضی تکان داد و اطراف را بیشتر بررسی کرد. صدای پناه به گوش رسید. قبول داشت که توضیحات شهبانو واقعا مفید بودند.
- در واقع توی آینده بهش طیالارض یا تلهپورت میگن. همون معنی رو میده.
شهبانو سرش را به نشانهی فهمیدن حرف پناه تکان داد که پناه مجدد از پشت سرشان به حرف آمد:
- چطور... این اتفاق میافته؟ چرا با یه درخت؟ تا به حال توی داستانها اینچیزها رو ندیده بودم. همیشه دست هم رو میگرفتن و بعد چشمهاشون رو میبستن.
شهبانو سرش را چرخاند و راضی از سوالهای به جای پناه، پاسخ داد:
- اینجا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش