- ارسالیها
- 198
- پسندها
- 1,066
- امتیازها
- 6,433
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #51
- خوش آمدید خانم!
- ممنونم.
سهند گفت:
- بیزحمت به خاله گولزار بگو یه اتاق براشون آماده کنه. آرازخان کجاست؟
- به چشم! آقا آراز خان هم داخل منتظر شما هستن.
همراه سهند به سمت خونه قدم برداشتیم.
- گولزار زن چیوار از قدیمیترین خدمه این خونهن مادربزرگم که خیلی ساله فوت کرده، من رو گولزار بزرگ کرده و حق مادری به گردنم داره.
سر تکون دادم به پلههای جلوی خونه رسیدیم و رفتیم تو. پذیرایی بزرگی بود که دور تا دورش پشتیهای گلیم چیده بودن و فرشها دستبافت لاکیرنگ زمین رو پر کرده بود. سهند زیر گوشم گفت:
- پدربزرگم از مبلمان خوشش نمیاد.
انتهای سالن پیرمردی چهارشونه با سبیل پرپشت و موهای سفید نشسته بود و به پشتی تکیه کرده بود. لباس محلی تنش بود و کت گرمی روی شونهش و قلیون و میوه و چای جلوش چیده شده...
- ممنونم.
سهند گفت:
- بیزحمت به خاله گولزار بگو یه اتاق براشون آماده کنه. آرازخان کجاست؟
- به چشم! آقا آراز خان هم داخل منتظر شما هستن.
همراه سهند به سمت خونه قدم برداشتیم.
- گولزار زن چیوار از قدیمیترین خدمه این خونهن مادربزرگم که خیلی ساله فوت کرده، من رو گولزار بزرگ کرده و حق مادری به گردنم داره.
سر تکون دادم به پلههای جلوی خونه رسیدیم و رفتیم تو. پذیرایی بزرگی بود که دور تا دورش پشتیهای گلیم چیده بودن و فرشها دستبافت لاکیرنگ زمین رو پر کرده بود. سهند زیر گوشم گفت:
- پدربزرگم از مبلمان خوشش نمیاد.
انتهای سالن پیرمردی چهارشونه با سبیل پرپشت و موهای سفید نشسته بود و به پشتی تکیه کرده بود. لباس محلی تنش بود و کت گرمی روی شونهش و قلیون و میوه و چای جلوش چیده شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر