• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ابلیس‌یاغی الهه‌ی‌ساقی | نگین.ب.پ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نگین.ب.پ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 940
  • کاربران تگ شده هیچ

نگین.ب.پ

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
6/5/24
ارسالی‌ها
41
پسندها
196
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
دو تا بوق زدم و منتظر شدم یکی بیاد درب رو باز کنه، چند لحظه بعد درب باز شد و پشتش چهره‌ی اخموی مامان که داشت با تلفن حرف می‌زد ظاهر شد. با احتیاط داخل رفتم و در حالی که کمربندم رو باز می‌کردم از داخل آیینه نگاهی به مامان انداختم. عصبی بود و انگار پشت تلفن داشت با کسی دعوا می‌کرد! پیاده شدم و کنجکاو بهش زل زدم.
- از کی این‌قدر بی‌غیرت شدی که گذاشتی بابا رو ببرن سالمندان، هان؟! خاک عالم تو سر من که بابا رو سپردم دست کیا! بدبخت انقدر پول کورت کرده که بابات رو به اون زن جادوگر فروختی؟ هان!
نمی‌دونم کی پشت تلفن بود و چی گفت که یهو مامان بیشتر عصبی شد و تهدید وارانه داد زد:
- چی‌کار کردی برای اون پیرمرد بدبخت؟! تو که پول تو جیبیت رو هم از اون می‌گرفتی! حامی به ولای علی قسم، قسمی که ده سال پیش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا