نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 1,059
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
50
پسندها
99
امتیازها
123
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #31
آخر از همه وارد سالن شدم ترلان و همایون توی جایگاه نشسته بودنو بچه ها دور یه میز بزرگ جمع شده بودن.
همون بدو ورود اخمام رفت تو هم، بابا ایستاده بود و زنش با اون قیافه نحسش و اون لباسی که نیم متر جمعا پارچه داشت ایستاده بودن.
حالم به هم خورد از اونهمه جلفی.
بدون سلام به بابا رفتم سمت اکیپمون، دور یه میز دوازده نفره نشسته بودن.
سعی کردم لبخند بزنم بالاخره میزبان عروسی ما بودیم.
نشستم کنارشون، امیر گفت:
- تو روخدا نظر بدین، این فرحان اینطوری بهتره یا با ریش .
همه تک تک بعضی هام با هم گفتن:
- اینطوری .
تک خنده ای کردم که امیر باز گفت :
- آخ که چقدر خوشحالم فردا هم یه جشن پر و پیمون داریم.
گیسو گفت:
- وای خدایا چی بپوشم.
بعد دخترا شروع کردن به بحثو هر کدوم نظر میدادن محسن میوه پوست کنده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
50
پسندها
99
امتیازها
123
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #32
با تحکم گفتم:
- تولد نواس، همتون باید بیاین ، همتونم باید کادو بگیرین.
امیر با پوفی که کرد سر تکون داد و گفت:
- فرحان بی خیال پسر!
محسن سرشو تکون داد و گفت:
- منکه میام هرکی پایست دستش بالا .
همه تایید کردن میدونستم محسن به خاطر مریضیم مراعاتمو کرد وگرنه کدوم دیوونه ای میره تولد کسی که نیس.
اصلا کدوم دیوونه ای واسه کسی که نیست تولد میگیره.
اما دست خودم نبود دلم میخواست جشن بگیرم براش تا آخر عمرم هم اگه نمیومد جشن میگرفتم.
امیر دستشو گذاشت رو شونمو گفت:
- فرحان تا ابد که نمیتونی فراموشش نکنی.
با اخم زل زدم تو چشاش گفتم:
- ببین امیر یا یه روز باید برگرده یا میدونم که میمیرم.
امیر تک خنده ای کرد و گفت:
- امیدوارم برگرده داداش.
صدای آهنگ دوف دوفی که بلند شد همه ریختن وسط سالن.
بچه ها همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 1, مهمان: 0)

عقب
بالا