متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,993
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #21
ملیسا گفت:
- آره عزیزم تو که این همه علاقه داری باید پی درستو بگیری.
پوزخندی زدم و گفتم:
- علاقه؟ دیگه ندارم.
نیما تشر زد و گفت:
- نوا نبینم باز این حرفو بزنیا! جون داداش یکم به خودت بیا، دنیا که به آخر نرسیده.
نگاهی کردم بهش، چه داداش مهربونی بود، دلم می‌خواست بغلش کنم و کلی ازش تشکر کنم بابت بودنش در کنارم.
لبخندی از جنس خواهرونه بهش زدم و گفتم:
- تو یدونه‌ای نیما.
از آینه چشمکی برام زد و گفت:
- تو هم دردونه منی، فقط اگه قول بدی دختر خوبی باشی.
***
نیما دانشگاهمو اکی کرد و مجبورم کرد برم. البته خودم دلم می‌خواست فرحانو فراموش کنم. می‌خواستم تو دلم بکشمش، اما اگه می‌تونستم.
دانشگاه رو شروع کردم و سفت چسبیدم به درسام در کنار درس هر روز با ویلیام ملاقات می‌کردم و اونم هر روز منو دعوت به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #22
کج خندیدم و گفتم:
- می‌بینی که مثل همیشه.
ابروهای پرپشتشو به هم نزدیک کرد و دماغمو گرفت بین انگشتاشو با شیطنت گفت:
- می‌خوام بهتر از همیشه باشی، دردونه.
خنده‌م گرفت گفتم:
- ول کن دماغمو کندیش.
قهقه‌ای زد و گفت:
- نترس انقدر بزرگه از جاش درنمیاد.
الکی مثلاً اخم کردم و گفتم:
- برو بابا دماغ زنت بزرگه.
ملیسا که تازه اومده بود، حیاط گفت:
- خواهر شوهر بازی درنیار دماغ به این کوچیکی.
همون موقع بابا هم اومد خونه و بعد از پارک کردن ماشینش همونطور که پیاده
می‌شد گفت:
- بچه‌ها ناهار گرفتم، نیما ملیسا بیاین خونه ما.
همه با هم رفتیم سمت خونه.
تا مامان و ملیسا میزو بچینن بی‌حوصله نشستم روی مبل گوشه سالن و نیما اومد سمتم‌ و گفت:
- با یکی از رفیقای برادر ملیسا صحبت کردم اونجایی که می‌خواستیو برات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #23
رفتم پیشش روی مبل نشستم. چاییشو کم‌کم مزه‌مزه کرد و بی‌مقدمه گفت:
- نوا تو با دلم چیکار کردی؟
با چشای گرد شده گفتم:
- چی؟! با دلت؟!
لبخند مهربونی روی لبش نشست، دستشو سر داد سمت دستم، دستمو گرفت و گفت:
- هرچی بیشتر می‌گذره بیشتر دلمو می‌بری، خودت نمی‌دونی ولی شدی همه زندگیم.
دهنم باز مونده بود، قلبم داشت از دهنم میزد بیرون. تا به حال حتی یه دفعه انقدر احساساتی نشده بود. با خجالت لبمو به دندون گرفتم و گفتم:
- فکر می‌کنی چقدر دوستت دارم؟
لبخندش پررنگ‌تر شد. چشاش برق خاصی زدن و با همون لبخند گفت:
- هر چقدر هم دوستم داشته باشی به پای دوست داشتن من نمی‌رسه. من یه جور دیگه می‌خوامت.
دلم براش پر کشید، دستامو انداختم دور گردنش و خودمو بهش نزدیک کردم.
خدایا این آغوش چی داشت که انقدر آرومم
می‌کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #24
گفتم:
- خوب گوش کن.
"سردی نگاهو بشکن
فاصله سزای ما نیست
تو بمون واسه همیشه
این جدایی حق ما نیست
بودن تو آرزومه
حتی واسه یه لحظه
می‌میرم بی تو
خوندن من یه بهانه‌ست
یه سرود عاشقانه‌ست
من برات ترانه میگم
تا بدونی که باهاتم
تو خودت دلیل بودنم
بی تو شب سحر نمی‌شه
می‌میرم بی تو
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم
حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو می‌مونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد
من و تو تنها بمونیم
واست می‌میرم
جواب دنیا رو میدم
با تو می‌مونم واسه همیشه
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم
حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو می‌مونم واسه همیشه
خاطرات تو را چه خوب چه بد حک می‌کنم
توی تنهاییام فقط به تو فکر می‌کنم
با تو می‌مونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد من و تو تنها بمونیم
واست می‌میرم جواب دنیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #25
با تو می‌مونم واسه همیشه
خاطرات تو را چه خوب چه بد حک می‌کنم
توی تنهاییام فقط به تو فکر می‌کنم
با تو می‌مونم واسه همیشه"
***
نیما

چقدر بااحساس داشت می‌خوند تا به حال اینطوری ندیده بودمش. داشت می‌خوند و یه پوزخند گوشه لبش بود، فرحان خیلی نامردی کرد، ولش کرد.
من می‌دیدم که نوا چقدر دوسش داره می‌دیدم که وقتی اسم فرحان میاد چه حالی میشه. اون واقعاً عاشق بود، اما حیف که فرحان قدر عشق خواهرمو ندونست.
من الان باید بدوبیراه بهش می‌گفتم، باید لعنت می‌فرستادم بهش، اما تا یاد اون روز می‌افتادم که روی زمین نشسته و درحال گریه بود، همه چی از ذهنم بیرون می‌رفت، احساس می‌کردم فرحان پسر خوبیه ولی... .
کاشکی اینکارو نمی‌کرد و نوا رو واقعاً دوست داشت، اون موقع همه چی یه جور دیگه می‌شد.
دلم به حالش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #26
ملیسا نشست کنارم و بوسه‌ای روی گردنم زد و گفت:
- نگران نباش عشقم، من می‌دونم که بالاخره همه چی به خیرو خوشی تموم میشه.
با ناراحتی گفتم:
- یادت نیس اون روز چه آهنگی زد؟ همش برای فرحان بود. من نمی‌دونم کی می‌تونه فراموشش کنه.
ملیسا گفت:
- وای نیما نمی‌دونم چرا حالم بده.
با نگرانی برگشتم سمتش که پا شد رفت سمت سرویس بهداشتی. فکر کردم مسموم شده باشه صدای عوق زدنش می‌اومد در زدم و گفتم:
- عزیزم خوبی؟
باز عوق زد. با خودم گفتم نکنه مسمومیت نباشه! نکنه قراره که بابا بشم؟
حتی از فکر کردن بهش دلم قنج رفت. دوباره در زدم و گفتم:
- خانومی، ملیسا بهتر شدی؟
درو باز کرد و اومد بیرون. چشای نازش قرمز شده بودن.
با لبخند گفتم:
- عزیزم حالت چطوره، نکنه خبریه؟
بهت‌زده نگام کرد و گفت:
- منظورت چیه نیما؟
خندیدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #27
اونم کلی خوشحال شد و قرار گذاشتیم روز تولد نوا خبرو به خونواده‌هامون بدیم.
***
فرحان

از صبح که بیدار شده بودم همه بدنم درد می‌کرد اما باید یکم خودمو جمع و جور می‌کردم چون دوتا عروسی پی در پی پیش رو داشتیم.
امروز عروسی ترلان بود و فردا عروسی محسن.
ترلان از صبح رفته بود آرایشگاه، چقدر دوست داشتم تو لباس عروس ببینمش.
مامان جات خیلی خالیه تو زندگیمون ای کاش امشب بودی.
یاد ادلان افتادم چقدر عاشق ترلان بود، یعنی الان کجا می‌تونست باشه؟
چیکار می‌کرد اصلاً دلش برا ما تنگ میشد یا نه؟
اصلاً جای همه خالی بود؛ جای نوای من! خدایا از دار و زندگی فقط ترلان برام مونده، خودت مراقبش باش!
با صدای گوشیم بلند شدم رفتم سمتش، امیر بود. دکمه اتصالو زدم که گفت:
- آماده‌ای شازده؟ همایون گفت دو دقیقه دیگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #28
حواسم پیش همایون نبود، وقتی برگشتم سمتش کلاً یکی دیگه شده بود، به جرئت می‌تونم بگم اونو تا حالا بدون ریش ندیده بودم.
امیر گفت:
- به‌به جفتتون چه باحال شدین!
محسن در جوابش گفت:
- همایون زحمت چند سالت به باد رفتا.
همایون خندید و گفت:
- اتفاقاً ریشو دوس داشتما، اما انقدر سبک شدم که نگو.
بعد از تموم شدن، همه رو من حساب کردم و با خنده و شوخی بچه‌ها از اونجا اومدیم بیرون، هر کی رفت دنبال نیمه خودش.
نمی‌دونم چرا اینطوری شده بودم، من که انقدر حسود نبودم. ولی به همشون حسادت می‌کردم دلم می‌خواست الان نوا هم بود و منم می‌رفتم دنبال اون.
با یادش پکر، سوار ماشین امیر شدم و به راه افتادیم.
امیر که حالمو می‌دید هیچی نمی‌گفت فقط آخر سر با لبخند کمرنگی گفت:
- کت و شلوار چه بهت میاد ان‌شال... دومادی خودت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #29
آخر از همه وارد سالن شدم. ترلان و همایون توی جایگاه نشسته بودن و بچه‌ها دور یه میز بزرگ جمع شده بودن.
همون بدو ورود اخمام رفت تو هم. بابا ایستاده بود و زنش با اون قیافه نحسش و اون لباسی که نیم متر سر جمع پارچه داشت، ایستاده بودن. حالم بهم خورد از اون همه جلفی!
بدون سلام به بابا رفتم سمت اکیپمون، دور یه میز دوازده نفره نشسته بودن.
سعی کردم لبخند بزنم بالاخره میزبان عروسی ما بودیم.
نشستم کنارشون، امیر گفت:
- تو روخدا نظر بدین، این فرحان اینطوری بهتره یا با ریش؟
همه تک‌تک بعضی‌هام با هم گفتن:
- اینطوری.
تک خنده‌ای کردم که امیر باز گفت:
- آخ که چقدر خوشحالم، فردا هم یه جشن پر و پیمون داریم.
گیسو گفت:
- وای خدایا چی بپوشم؟
بعد دخترا شروع کردن به بحثو هر کدوم نظر می‌دادن. محسن میوه پوست کنده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
62
پسندها
327
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #30
با تحکم گفتم:
- تولد نواس، همتون باید بیاین، همتونم باید کادو بگیرین.
امیر با پوفی که کرد سر تکون داد و گفت:
- فرحان بی‌خیال پسر!
محسن سرشو تکون داد و گفت:
- منکه میام، هرکی پایست دستش بالا.
همه تأیید کردن، می‌دونستم محسن به خاطر مریضیم مراعاتمو کرد وگرنه کدوم دیوونه‌ای میره تولد کسی که نیست؟
اصلاً کدوم دیوونه‌ای واسه کسی که نیست تولد می‌گیره؟
اما دست خودم نبود، دلم می‌خواست جشن بگیرم براش تا آخر عمرم هم اگه نمی‌اومد جشن می‌گرفتم.
امیر دستشو گذاشت رو شونه‌م و گفت:
- فرحان تا ابد که نمی‌تونی فراموشش نکنی.
با اخم زل زدم تو چشاش گفتم:
- ببین امیر یا یه روز باید برگرده یا می‌دونم که می‌میرم.
امیر تک خنده‌ای کرد و گفت:
- امیدوارم برگرده داداش.
صدای آهنگ دوف‌دوفی که بلند شد همه ریختن وسط سالن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا