- ارسالیها
- 62
- پسندها
- 327
- امتیازها
- 1,723
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #21
ملیسا گفت:
- آره عزیزم تو که این همه علاقه داری باید پی درستو بگیری.
پوزخندی زدم و گفتم:
- علاقه؟ دیگه ندارم.
نیما تشر زد و گفت:
- نوا نبینم باز این حرفو بزنیا! جون داداش یکم به خودت بیا، دنیا که به آخر نرسیده.
نگاهی کردم بهش، چه داداش مهربونی بود، دلم میخواست بغلش کنم و کلی ازش تشکر کنم بابت بودنش در کنارم.
لبخندی از جنس خواهرونه بهش زدم و گفتم:
- تو یدونهای نیما.
از آینه چشمکی برام زد و گفت:
- تو هم دردونه منی، فقط اگه قول بدی دختر خوبی باشی.
***
نیما دانشگاهمو اکی کرد و مجبورم کرد برم. البته خودم دلم میخواست فرحانو فراموش کنم. میخواستم تو دلم بکشمش، اما اگه میتونستم.
دانشگاه رو شروع کردم و سفت چسبیدم به درسام در کنار درس هر روز با ویلیام ملاقات میکردم و اونم هر روز منو دعوت به...
- آره عزیزم تو که این همه علاقه داری باید پی درستو بگیری.
پوزخندی زدم و گفتم:
- علاقه؟ دیگه ندارم.
نیما تشر زد و گفت:
- نوا نبینم باز این حرفو بزنیا! جون داداش یکم به خودت بیا، دنیا که به آخر نرسیده.
نگاهی کردم بهش، چه داداش مهربونی بود، دلم میخواست بغلش کنم و کلی ازش تشکر کنم بابت بودنش در کنارم.
لبخندی از جنس خواهرونه بهش زدم و گفتم:
- تو یدونهای نیما.
از آینه چشمکی برام زد و گفت:
- تو هم دردونه منی، فقط اگه قول بدی دختر خوبی باشی.
***
نیما دانشگاهمو اکی کرد و مجبورم کرد برم. البته خودم دلم میخواست فرحانو فراموش کنم. میخواستم تو دلم بکشمش، اما اگه میتونستم.
دانشگاه رو شروع کردم و سفت چسبیدم به درسام در کنار درس هر روز با ویلیام ملاقات میکردم و اونم هر روز منو دعوت به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر