نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 2,783
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #51
رایان با صدای بلند سلام داد و دست محسن رو ول کرد و دوید سمت بچه‌ها. این سه‌تا کوچولو تقریباً هم‌سن بودن و همبازی
هم و هر وقت هم‌دیگه رو می‌دیدن شلوغ‌ بازی‌هاشون شروع می‌شد. امیر گفت:
- به‌به داداش فرحان، چطوری؟
با اخم نگاهی به ماشین آرش انداختم که آرشین هم توش نشسته بود گفتم:
- دیدی این عنتر خانومو؟
خندید و گفت:
- دیوونه! دختر به اون مظلومی و ماهی.
پوزخند زدم، واقعاً دختر قشنگی بود اما من اصلاً توی وضعیتی نبودم که بخوام باهاش هم‌کلام بشم. امیر خودش هم می‌دونست هیشکی نمی‌تونه جای نوا رو برام پر کنه!
توی این مدت امیر تنها کسی بود که تا به حال درمورد ازدواج هیچ حرفی بهم نزده بود. از این بابت عاشقش بودم. گیسو سلام کرد و گفت:
- فرحان خان، کم پیدایی.
با خنده گفتم:
- پری‌روز بود همه خونه‌تون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #52
اگه بد شد میرم تا بمیرم
باید این عشق دنیا رو بگیره
هوات اصلاً از سرم نمیره
توی اوج دردم تو رو گم نکردم، نذار قلبم ببازه
همیشه آغوش من فقط رو به تو بازه
منه بی‌احساس واسه لبخندت مُردم
به غمت راضی نشدم
اگه باورم کردی خودت و بسپر به خودم
اگه بد شد من از اینجا میرم
اگه بد شد میرم تا بریم
باید این عشق دنیا رو بگیره
هوات اصلاً از سرم نمیره"
***

نزدیک‌های یه ساعت بود تو راه بودیم. از امروز صبح که بیدار شده بودم قلبم هی تیر می‌کشید. قرصی از داخل جیبم برداشتم و بدون آب بالا انداختم.
ترلان با نگرانی گفت:
- عزیزم طوریت شده؟
گفتم:
- نه خوبم.
نگران‌تر پرسید:
- پس چرا قرص خوردی؟ بمیرم برات قلبت در می‌کنه باز؟
نفسی کشیدم و گفتم:
- خدا نکنه! نگران نباش خوبم.
نیم ساعت بعد رسیدیم به سفره‌خونه و همه پیاده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #53
مش‌قربون گرم و صمیمی تحویلمون گرفت.
هر سه_چهار نفری روی یه تخت نشستیم و چای و خوردنی سفارش دادیم. گیسو و چند نفر دیگه قلیون سفارش دادن اما همایون که اهل قلیون بود به خاطر من سفارش نداد.
همین کار کافی بود تا یاد دو سال پیش بیفتم.
یه روز از اون روزا عین امروز همگی راه افتاده بودیم شمال ویلای من. اون‌ شب من خیلی خمار و چت بودم. هیچی نزده بودم اما حالم خیلی بد بود مخصوصاً با شامی که دخترا پخته بودن حالم بدتر شده بود؛ شام فسنجون بود و من طبق عادت یاد نوا افتاده بودم.
فقط فسنجون‌های نوا بود که طعم و عطر عشق می‌داد، از فسنجون‌های بقیه بدم می‌اومد حتی وقتی ترلان می‌پخت. رفته بودم کنار آب و واسه خودم می‌خوندم و گاهی چشم‌هام تر می‌شد، آخر سر از فرط عصبانیت گیتار رو پرت کردم داخل آب و خودم هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #54
یاد سرفه‌های خونیم، اعصابم رو خورد کرد، از سفره‌خونه که اومدیم بیرون، رایان و مهدیس هر کدوم سوار ماشین‌های خودشون شدن و حرکت کردیم. بعد از ظهر بود که رسیدیم خسته‌تر از همه یک‌راست رفتم سمت اتاقمون. اتاق من و نوا. اتاقی که روزهای با هم بودنمون رو یادم می‌اُورد. یادمه نوا گفته بود دوست نداره هیشکی وارد اتاقمون بشه، می‌گفت اینجا فقط برای ما دوتاست. از اون موقع هیشکی وارد این اتاق نشده بود، همه اخلاقم رو می‌دونستن و حق نداشتن برن تو اتاق، می‌دونستن اگه وارد این اتاق بشن، بی‌مهابا دیوونگی می‌زنه به سرم.
وارد اتاق شدم، پر از عکس‌های دو نفریمون بود. همه رو از دیوارو سقف آویزون‌ کرده بودم.
اصلاً چه معنی داشت نگه داشتن این عکس‌ها اون هم این همه سال!
نشستم روی تخت و به جای خالیش خیره شدم. بعد از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #55
صفحه ایمیلم رو باز کردم و با دیدن متنش اخم‌هام خودبه‌خود جمع شدن.
این ویلیام هم ول کن نبود. تا سال پیش که می‌رفتم پیشش مشاوره، فهمیده بودم پسر خوبیه، اما بعد از این‌که تشخیص داد که دیگه نیازی به مشاوره نیست، احساس می‌کردم به چشم دیگه‌ای منو می‌بینه.
اون زمان‌ها که می‌رفتم مشاوره عین یه دوست و هم صحبت منو به آرامش دعوت می‌کرد، اما هر چی تلاش می‌کرد به سنگ می‌خورد، اون موقع فرق می‌کرد اما من الان، یه نوای دیگه شده بودم؛ یه نوایی که یه مرد، زندگیش رو ازش گرفته بود. درسته هیچ‌وقت فراموشم نمی‌شد اما من خیلی فرق کرده بودم، دیگه هیچی برام مهم نبود؛ نه فرحان، نه زندگیم، تنها چیز ساده‌ای که خوشحالم می‌کرد زدن گیتار بود که به طور حرفه‌ای دنبالش می‌کردم، که اونم از فرحان یادگار مونده بود. البته در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #56
***
امیر
با محسن و بهداد و همایون، فرحان رو بردیم بیمارستان. به زور ترلان رو راضی کردم تا نیاد.
فرحان بیهوش شده بود و مجبور شدیم آمبولانس خبر کنیم. آمبولانس دم در بیمارستان نگه داشت و چندتا پرستار فرحان رو با برانکارد بردن داخل. داشتم از نگرانی می‌مُردم. چش شد آخه یهو؟
خداخدا می‌کردم طوریش نشه!
تا به حال اصلاً این‌طوری نشده بود.
دکتر سریع سؤال‌هایی ازمون کرد و بعد مشغول معاینه شد. تند به پرستار گفت:
- ضربان قلبش پایینه، احتمال می‌دم سکته قلبی باشه.
با تحکم گفت:
- نوار قلب، سریع!
دستام رو کوبیدم رو سرم و با صورت سرخ شده گفتم:
- سکته؟!
یا خدا! دکتر نگاهی بهم کرد و گفت:
- برید بیرون، سریع‌تر!
بعد از مدت‌ها بغض کرده بودم، نمی‌تونستم جلوی خودم رو بگیرم. توی دلم نالیدم:
- پسر ببین با خودت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #57
ائلمان با شیطونی گفت:
- نیما رو میگی؟ پیش مامانم خوابه.
همگی زدیم زیر خنده که عرفان گفت:
- عمه تو بهشون بگو من و ائلمان می‌خوایم پیش مامان بابا بخوابیم اما میگن باید تو اتاق خودتون بخوابین.
با خنده گفتم:
- عزیز دلم شما باید تو اتاق خودتون بخوابین هر کوچولویی مثل شما توی اتاق خودش می‌خوابه.
با خنده و شوخی صبحونه تموم شد، با این‌که ائلمان و عرفان دست بردار نبودن اما لباس پوشیدم که برم پیش سوفیا که بریم حداقل یکم خوش بگذرونیم تا این حال خرابم یادم بره.
سوار ماشین شدم و رفتم پیشش.
***
امیر
دکتر با دیدن نوار قلب گفت:
- خدا رو شکر سکته رو رد کرده!
نفسم رو با صدا فوت کردم بیرون و منتظر حرف دکتر موندم که گفت:
- اما... .
همایون با نگرانی نگاهی به من کرد و بعد رو به دکتر گفت:
- خب؟
دکتر گفت:
- راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #58
- خب تعریف کن.
اول از لهجه‌ش خنده ریزی کردم اما بعد با تعجب گفتم:
- چیو؟
گفت:
- خب درمورد ویلیام خبری نشد؟
با اخم گفتم:
- چه خبری؟ می‌دونی که ازش بدم میاد.
با چاپلوسی گفت:
- دیوونه اون که پسر باحال و خوبیه من فکر می‌کردم تو این یه هفته ازت خواستگاری کنه، آخه هفته پیش تو جشن تولدم خیلی تو
نخِت بود.
با عصبانیت گفتم:
- من به هیچ مردی اطمینان ندارم حتی اگه خواستگاری هم بکنه جوابم منفیه.
با بهت گفت:
- دروغ نگو، چرا آخه؟ قبلاً اتفاقی افتاده برات؟
دوست نداشتم درمورد فرحان بگم، دوباره گفت:
- نکنه قبلاً با یکی بودی که ولت کرده؟
رومو برگردوندم اونور که پرسید:
- حالا فهمیدم، نگو دلت شکسته، میگم آخه!
هر کی جای تو بود الان با ویلیام رابطه برقرار می‌کرد، خب بگو قبلاً چی شده؟
با بی‌حوصلگی گفتم:
- ول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #59
اون هم از لحن حرفام ناراحت شد و گفت:
- خب حتماً اون هم دلش برات تنگ شده ازش خبر داری؟
با حرص گفتم:
- تنگ؟ اون دلش برام تنگ شده باشه؟ اون لعنتی خودش ولم کرد، اگه منو می‌خواست که صد سال سیاه ولم نمی‌کرد.
دستم رو گرفت و گفت:
- ولش کن، لیاقتت رو نداشته!
کم مونده بود گریه‌م بگیره گفتم:
- الان معلوم نیست با کیا خوشه! خودش گفت تو اولی و آخری نیستی، الان حتماً خیلی‌ها دور و برش هستن، الان بی‌همه‌چیز داره کیف می‌کنه!
***
ترلان
قرآن به دست نشسته بودم روی نیمکت و یه چشمم فقط اشک بود. این پسر حقش نبود انقدر زجر بکشه. نباید زندگیش انقدر سخت می‌شد، اون هم آدم بود!
همایون نشست کنارم و گفت:
- عزیزم گیسو زنگ زده میگه السا بی‌تابی می‌کنه.
با نگرانی خیره‌ش شدم و گفتم:
- خب تو برو پیشش، طفلی بچه‌م با سرو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #60
سرنوشت چه‌ها که باهاش نکرده بود، نبود پدر مادر و برادر کم نبود، رسید روزی که به قصد انتقام به دختر قاتل خانواده‌ش نزدیک شد و یه انتقام عاشقانه برا خودش ساخت.
با دیدن دستگاه‌هایی که به بدنش وصل شده بود تنم به درد اومد.
اون نباید همچین روزهایی رو می‌دید، اگه نوا نمی‌رفت شاید الان بچه هم داشتن. شاید اصلاً بیماری قلبی به سراغش نمی‌اومد.
امیر اومد کنارم و گفت:
- آبجی بیا بشین، همایون تو رو به ما سپرده از پا می‌افتی ها!
قدم برداشتم و روی صندلی نشستم.
***
امیر
تا صبح توی راه‌رو قدم رو می‌رفتیم محسن و بهداد هر جفتشون روی نیمکت خوابشون برده بود اما من و ترلان هی می‌رفتیم پشت شیشه و منتظر بودیم که هرآن به هوش بیاد.
ساعت هشت صبح بود.
یه لقمه صبحونه خوردیم و باز رفتیم تو سالن، گوشیم زنگ خورد. دکمه‌ش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا