نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 2,779
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #61
با تردید گفتم:
- دوشنبه.
لبخندی زد و گفت:
- دوشنبه دیروز بود، شما بی‌هوش بودی و عمل شدی امروز سه‌شنبه‌ست.
با تعجب گفتم:
- عمل؟
***
نوا
سوفیا قهوه اُورد و گفت:
- خب دیگه قهوه‌ت رو بخور پاشو، پاشو بریم.
با تعجب گفتم:
-کجا؟!
گفت:
- بریم یه شهربازی جایی یکم از این حال و هوا دربیای.
قهوه‌م رو خوردم و اونم آماده شد و با هم رفتیم بیرون.
***
فرحان
چند هفته‌ای از روز عمل می‌گذشت. برگشته بودیم تهران و دیگه حالم بهتر شده بود اما هر از گاهی درد خفیفی توی قلبم حس می‌کردم.
اول صبحی السا دست بردار نبود می‌گفت منو ببر پارک.
بردمش پارک و کلی خوراکی براش گرفتم، وسیله‌های مختلف بازی رو سوار شد و بعد از اینکه کامل خسته شد برگشتیم خونه.
السا رو راهی کردم و خودم دوباره سوار ماشین شدم. دلم گرفته بود از زمین و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
81
پسندها
369
امتیازها
1,778
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #62
گوشه گوشه‌ی خونه منو یاد نوا می‌نداخت، یاد روزهای اول افتادم روزی که زیر تخت قایم شده بودم تا خانواده‌ش منو نبینن. اون روز برای اولین‌بار شب رو پیش نوا موندم.
یاد تولدش، یاد تولدم، یاد ظرف شستن‌هامون، یاد کیک پختن‌هامون. یاد گیتار زدن‌هامون. چه‌قدر دوست داشت گیتار یاد بگیره. خدایا من چه‌قدر دوسش داشتم، مگه می‌شد آدم یکی رو انقدر بخواد!
اما الان افسوس هیچ فایده‌ای نداشت. همش هم تقصیر خودم بود. من لعنتی اگه نمی‌خواستم انتقام بگیرم این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. اینجاست که میگن:
- خودم کردم که لعنت بر خودم باد!
اما دیگه کافی بود، می‌دونستم که نوا برای همیشه و همیشه توی قلبم موندگاره اما باید زندگیم رو جمع و جور می‌کردم.
به خودم قول دادم که این آخرین‌باری باشه که قدم تو این ساختمون می‌ذارم. جایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا