- ارسالیها
- 81
- پسندها
- 369
- امتیازها
- 1,778
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #61
با تردید گفتم:
- دوشنبه.
لبخندی زد و گفت:
- دوشنبه دیروز بود، شما بیهوش بودی و عمل شدی امروز سهشنبهست.
با تعجب گفتم:
- عمل؟
***
نوا
سوفیا قهوه اُورد و گفت:
- خب دیگه قهوهت رو بخور پاشو، پاشو بریم.
با تعجب گفتم:
-کجا؟!
گفت:
- بریم یه شهربازی جایی یکم از این حال و هوا دربیای.
قهوهم رو خوردم و اونم آماده شد و با هم رفتیم بیرون.
***
فرحان
چند هفتهای از روز عمل میگذشت. برگشته بودیم تهران و دیگه حالم بهتر شده بود اما هر از گاهی درد خفیفی توی قلبم حس میکردم.
اول صبحی السا دست بردار نبود میگفت منو ببر پارک.
بردمش پارک و کلی خوراکی براش گرفتم، وسیلههای مختلف بازی رو سوار شد و بعد از اینکه کامل خسته شد برگشتیم خونه.
السا رو راهی کردم و خودم دوباره سوار ماشین شدم. دلم گرفته بود از زمین و...
- دوشنبه.
لبخندی زد و گفت:
- دوشنبه دیروز بود، شما بیهوش بودی و عمل شدی امروز سهشنبهست.
با تعجب گفتم:
- عمل؟
***
نوا
سوفیا قهوه اُورد و گفت:
- خب دیگه قهوهت رو بخور پاشو، پاشو بریم.
با تعجب گفتم:
-کجا؟!
گفت:
- بریم یه شهربازی جایی یکم از این حال و هوا دربیای.
قهوهم رو خوردم و اونم آماده شد و با هم رفتیم بیرون.
***
فرحان
چند هفتهای از روز عمل میگذشت. برگشته بودیم تهران و دیگه حالم بهتر شده بود اما هر از گاهی درد خفیفی توی قلبم حس میکردم.
اول صبحی السا دست بردار نبود میگفت منو ببر پارک.
بردمش پارک و کلی خوراکی براش گرفتم، وسیلههای مختلف بازی رو سوار شد و بعد از اینکه کامل خسته شد برگشتیم خونه.
السا رو راهی کردم و خودم دوباره سوار ماشین شدم. دلم گرفته بود از زمین و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر