- تاریخ ثبتنام
- 21/5/24
- ارسالیها
- 131
- پسندها
- 405
- امتیازها
- 2,803
- مدالها
- 5
سطح
5
- نویسنده موضوع
- #71
***
فرحان
دیگه سرفه داشت خفم میکرد، خون رو که دیدم اعصابم خورد شد.
یکم که خون از گلوم خارج شد کم کم بهتر شدم.
با صدای امیر که اسمم رو داد میزد برگشتم و دیدم با بهداد و فرید دارن میان سمتم.
طفلی امیر نگران شده بود، با یاد اینکه مثل چند ماه گذشته برم داخل آب و بخوام خودم رو خفه کنم داشت دنبالم میگشت.
رسید و گفت:
- کجایی سه ساعته داریم دنبالت میگردیم.
با اخم گفتم:
-حوصله نداشتم اومدم اینجا.
فرید گفت:
- داش فرحان میخوایم جوج بزنیم پاشو که از قافله عقب نمونی.
به ناچار بلند شدم و گیتار رو از رو زمین برداشتم.
همراهشون رفتم و مشغول سیخ کردن جوجه ها شدیم.
***
بهادرخان
بعد از مهمونی با سیما سوار ماشینم شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم خوب شد نوا با نیما و ملیسا رفت، رو به سیما گفتم:
- چه مهمونی...
فرحان
دیگه سرفه داشت خفم میکرد، خون رو که دیدم اعصابم خورد شد.
یکم که خون از گلوم خارج شد کم کم بهتر شدم.
با صدای امیر که اسمم رو داد میزد برگشتم و دیدم با بهداد و فرید دارن میان سمتم.
طفلی امیر نگران شده بود، با یاد اینکه مثل چند ماه گذشته برم داخل آب و بخوام خودم رو خفه کنم داشت دنبالم میگشت.
رسید و گفت:
- کجایی سه ساعته داریم دنبالت میگردیم.
با اخم گفتم:
-حوصله نداشتم اومدم اینجا.
فرید گفت:
- داش فرحان میخوایم جوج بزنیم پاشو که از قافله عقب نمونی.
به ناچار بلند شدم و گیتار رو از رو زمین برداشتم.
همراهشون رفتم و مشغول سیخ کردن جوجه ها شدیم.
***
بهادرخان
بعد از مهمونی با سیما سوار ماشینم شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم خوب شد نوا با نیما و ملیسا رفت، رو به سیما گفتم:
- چه مهمونی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.