• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 138
  • بازدیدها 6,133
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #91
- تو چطور صاحب خونه‌ای هستی بلندشو یه سینی چایی بیار لااقل.
بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه. دیدم ترلان چایی ریخته. رفتم سمتش. صدای بلند محسن خبر از اومدنش میداد.
رایان اولین نفری بود که دوید سمتش، صداشون واضح می‌اومد.
محسن بعد از بغل کردن رایان گفت:
- بچه ها یه خبر خیلی مهم براتون دارم که مطمئنم خیلی خوشحال میشین.
منکه داخل آشپزخونه بودم چایی‌ها رو از ترلان گرفتم و خواستم برم بیرون که گفت:
- یه مهمون آوردم.
داشتم فکر می‌کردم کی می‌تونه باشه این محسنم عجب کارایی می‌کرد، همهمه و صدای بچه‌ها بلند شد از آشپز خونه رفتم بیرون و به سالن پذیرایی که رسیدم تموم تنم شد چشم.
با دیدن صحنه رو به روم به بدترین شکل ممکن دستام شل شدنو سینی چای از دستم سر خورد، صدای بلند استکانها روی زمین و شکستنشون همه
رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #92
حواسم به فرحان بود که حالا دستش بریده شده و سعی می‌کرد از جاش بلند بشه، نوا ازم جدا شد و گفت:
- مرد شدی واسه خودت.
خندیدم و گفتم:
- تو هم خانوم شدی ماشاالله.
تک خنده ای کرد و سرش رو برگردوند سمت نفر بعدی که فرحان بود.
فرحان هنوزم تو بهت بود انگار، به زور بلند شده بود و دست زخمیشو با دست تمیزش پنهان کرده بود، می‌دیدم که سینه‌اش از زور نفس نفس بالا پایین می‌رفت و حالش خوب نبود.
نوا آروم و بی‌ذوق گفت:
- سلام
فرحان بیچاره با صدایی تحلیل رفته جواب سلامش رو داد و نوا رفت سمت نفر بعدی که آرش بود و بعد هم بقیه.
یعنی همین.
بعد از اینهمه انتظار و درد و زجر فقط یه سلام.
فرحان وا رفته بود و همون‌طور مبهوت به نوا چشم دوخته بود کم کم داشت دستش میرفت سمت قلبش .
بی اختیار دستش رو گرفتم و گفتم:
- خوبی
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #93
ممنونی گفتم و به دختر کوچولوی کنارش خیره شدم عجیب شبیه فرحان بود، از همون اولش هم قیافش به دلم نشست.
ترلان گفت:
- این هم دختر کوچولوی بنده .
با تعجب نگاش کردم، خدایا اینجا همه چی عوض شده بود همه تغییر کرده بودن، گفتم:
- دخترت؟
نشستم کنار دختره که بعدا فهمیدم اسمش السا هست.
گفتم :
- سلام خانوم کوچولو خوبی عزیزم .
السا بدون جواب دادن به من سرشو بلند کرد و رو به ترلان با صدای بچگونه ای گفت:
- مامانی، مامانی، ایشون خاله نواس؟ همونی که نقاشیش تو اتاق دایی هست؟
دلم هری ریخت این دختر چی داشت می‌گفت، نقاشیم ؟
ترلان دست السا رو گرفت و گفت:
- عزیزم بیا بریم، کارت دارم.
با تعجب نگاشون می‌کردم که گیسو گفت:
- بشین خانوم خانوما، تعریف کن.
نگاهی به دخترش مهدیس انداختم دقیقا شبیه امیر بود، با لبخند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #94
خب دیگه ژیلا رو هم که می‌شناسی ارشیا که همینطور ایشونم خواهر ارشیاس، شیوا.
احوال‌پرسی کردیم و باز نگاهای مغرورانه‌ی ژیلا با نگاه‌های عاشفانه ارشیا شروع شد، چه بد که هنوز مجرد بودن.
بچه‌ها همه درحال صحبت و همهمه بودن ولی من دلم پیش فرحان بود یعنی کجا رفت یهو.
***
فرحان
امیر:
_ بهتری .
امیر بنده خدا هم معطل من بود عین همیشه گفتم:
- آره داداش خوبم.
صدای در اتاق اومد. ترلان سراسیمه اومد داخل و گفت:
- عزیزم چی شد باز .
السا دوید سمتم و بغلم کرد و گفت:
- دایی مامان جوابم رو نمیده میگم این خانومه همون خاله نواس؟ همین نقاشی.
نگاهی به امیر کردم بعد به نقاشی رو به روم، سرم رو تکون دادم که گفت:
- خیلی خوشگله!
لبخند محوی زدم که ترلان گفت:
- قربونت برم اگه خوبی بیاین بیرون فرید و همایون سراغتون رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #95
همین‌طور عاشقانه داشتم نگاش می‌کردم، بزرگ شده بود، قیافه‌اش یکم تغییر کرده بود اما برای من همون نوای قشنگ چند سال پیش بود.
فرید آروم به امیر گفت:
- بیاین اینجا رو خلوت کنیم نوا و فرحان با هم باشن چند دقیقه.
امیر سرشو تکون داد و گفت:
- راست میگی اینا باید باهم حرف بزنن.
منکه انگار اصلا رو هوا بودم، کم کم امیر و فرید بعد هم آرش و دخترا بلند شدن اما نوا هم سریع بلند شد و رفت سمت حیاط.
خیلی دلم ازش گرفته بود، اصلا نگاهم نمی‌کرد، اصلا منو نمیدید انگار.
من اینجا داشتم جون می‌دادم تا یه کلمه باهاش حرف بزنم، اما اون راستی راستی منو فراموش کرده بود.
پسرا تصمیم گرفتن والیبال بازی کنن، اصلا حوصلشو نداشتم، رفتم اتاقم و روی تخت دراز کشیدم.
نوا، اومدی و منو باز هوایی کردی، منکه داشتم زندگیم رو می‌کردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #96
سرم رو بلند کردم و چشم‌هام قفل شد تو دو تا چشم .
تو بالکن یکی از اتاقا بود، با دیدنش قلبم شروع کرد به تند زدن.
نمی‌تونستم چشم ازش بگیرم، ولی سیگار دستش بود.
پس بازم می‌کشید .
گیسو نشست کنارم‌ و گفت:
- چرا نمیای بازی؟
با اخم گفتم:
- این هنوزم سیگار می‌کشه.
به زاویه چشمام توجه کرد و فهمید منظورم فرحانه. آهی کشید و گفت:
- تو خیلی چیزا رو درمورد اون نمی‌دونی .
با اخم گفتم :
- نمی‌خوامم بدونم فقط پرسیدم از کی سیگار می‌کشه.
تندی گفت:
- یکی دو سالی می‌شه، از قبل از اینکه بره عمل شروع کرده.
برگشتم سمتش :
- عمل؟
می‌خواست توضیح بده که دستم رو گرفتم جلوش، مبادا توضیح می‌داد گریه‌ام می‌گرفت و حیصیتم می‌رفت.
سریع گفتم :
- بی‌خیال به من ربطی نداره اصلا.
باز خواست حرفی بزنه که آرشین و شیوا اومدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #97
دقیقا رابطه خودمون بود.
به هر زحمتی بود جلوی گریه‌ام رو گرفته بودم.
آهنگ که تموم شد محسن یه لحظه رفت تو خونه و بعد با یه بطری برگشت و بلند گفت:
- نوبتی هم باشه نوبت بطری بازیه، کی میاد جرعت حقیقت؟
همه تایید کردن و توی حیاط روی زمین نشستیم. من خیلی بی ذوق فرحان هم بی ذوق تر از من.
همش نگاهم بهش بود، انگار هنوز هم باور نکرده بودم که بعد از ۴ سال و نیم دوباره دارم می‌بینمش.
می‌خواستم بلند بشم و خودم رو با بچه ها مشغول کنم اما نگین دستم رو گرفت و گفت:
- بشین خانوم خانوما کجا؟
بی‌میل نشستم و بازی شروع شد، اول از همه ارشیا بود که از بهداد سوال می‌پرسید، بعد نوبت نگین بود که رو به روش آرش نشسته بود .
برای بار سوم چرخوندن و سر بطری سمت امیر افتاد،
فهمیدم که قراره از من سوال کنه.
نفسش رو فوت کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #98
رفتم توی پذیرایی امیر و محسن و بهداد مشغول صحبت بودن و از فرحان خبری نبود.
ارشیا روی یه مبل دو نفره نشسته بود و داشت نگام می‌کرد، با نزدیک شدنم به مبل‌ها، اشاره کرد برم پیشش.
رفتمو کنارش نشستم.
اومدم تو اتاق تا قرصم رو بردارم انگار ریه هام داشتن آتیش می‌گرفتن.
از ظهر پنج شش تا سیگار کشیده بودم و حالم خوب نبود، قرصو برداشتم و آب رو ریختم تو لیوان .
نواگفت، گفت نمی‌بخشمش، حالم بد شده بود، اگه منو نمی‌بخشید من می‌مردم.
نگاهی به آینه انداختم، این مرد شلخته و وا رفته من بودم؟
مغرور؟ همونی که هیچ احدی حق نداشت بد نگاش کنه!
همون مردی که با قاطعیت تمام تصمیم گرفته بود انتقام خونواده و زندگیشو بگیره.
چقدر شکسته شده بودم. ولی این انتقام درست بود یا غلط؟
یاد دو سال پیش افتادم که بابا تو بستر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #99
فرید از توی حیاط داد زد بیاین کمک کنید کبابا رو سیخ کنیم.
امیر بلند شد و منو به زور بلندم کرد با هم رفتیم سمت حیاط یه لحظه دوباره برگشتم و نوا و ارشیا رو دید زدم، اعصابم داغون تر شد .
فرید و بهداد به کمک هم کبابا رو سیخ می‌کردن محسن و امیر هم مشغول سیخ کردن گوجه ها بودن یکم نشستم تو حیاط ولی نتونستم تحمل کنم و رفتم داخل خونه.
***
نوا
ارشیا یکم در مورد گذشته ازم سوال کرد چیز خاصی نمی گفت بعد از کمی صحبت رفتم سمت آشپزخونه نشستم روی صندلی، دخترا داشتن با هم حرف می‌زدن منم مشغول صحبت باهاشون شدم غذا که آماده شد گیسو بلند گفت:
- امیر جان بیاین میز رو بچینی.
چند تا از پسرا اومدن و مشغول چیدن میز شدن.
آخرهای شب بود از بودن توی این جمع خسته نشده بودم ولی باید می‌رفتیم.
رو به جمع گفتم :
- بچه ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #100
با تعجب گفتم:
راستش تو چی شده که اومدی توی جمع اینا؟
خندید و گفت:
- قضیه‌اش مفصله تو یه وقت مناسب برات توضیح میدم .
یه دفعه گفت :
-چرا اینقدر با فرحان سرسنگین بودی؟
لبخندم محو شد با حرص گفتم :
- لطفا! تو که از گذشته من اون خبر نداری هیچی نگو!
با اعتماد به نفس گفت:
- اتفاق از همه چی خبر دارم.
دوباره اعصابم خورد شد و گفتم:
- خواهش می کنم در مورد گذشته حرف نزن من حالم خوب نیست .
سرشو به علامت مثبت تکون داد و دیگه حرفی نزد تا رسیدم خونه من و پیاده کرد و خودش رفت.
رفتم خونه و بعد از سلام کردن به مامانم که داشت می‌رفت تو اتاق خوابشون، رفتم تو اتاق خودم و لباسامو در نیاورده همان مدلی پریدم روی تخت نمی‌دونستم خوشحال باشم یا ناراحت به آرزوم رسیده بودم که بعد از چند سال دارم فرحان رو می‌بینم ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا