- ارسالیها
- 28
- پسندها
- 259
- امتیازها
- 990
- مدالها
- 2
- نویسنده موضوع
- #11
با توصیف حال بد فرضیام به آقای سبحان، این که به خاطر ناباوری تا جلوی جسد رفتم، تا مطمئن شوم توهم است که آرام بگیرم اما توهم نبود و حالم چندان سر جایش نیست، خودم را از جماعت همسایهها که هنوز هم حال درست و حسابیای نداشتند، جدا کردم.
میترا خانم را روی زمین خوابانده بودند. آقای میری، ساکن طبقهی بالای آپارتمان هم رسیده بود و پشت آقا شهریار بیحال را مالش میداد. خانمها یکی در میان یا ضعف کرده بودند یا با صورت وحشتزدهای پچپچ میکردند. در آن آشفته بازار، خانم گلی هم که برای خودش پیرزنی بود، وقت گیر آورده و سر مش حسین و آقای سبحان به خاطر امنیت ضعیف ساختمان نق میزد. مش حسین و آقای سبحان هم حرمت سنش را نگه میداشتند که فقط عذر میخواستند.
در واحدم را که...
میترا خانم را روی زمین خوابانده بودند. آقای میری، ساکن طبقهی بالای آپارتمان هم رسیده بود و پشت آقا شهریار بیحال را مالش میداد. خانمها یکی در میان یا ضعف کرده بودند یا با صورت وحشتزدهای پچپچ میکردند. در آن آشفته بازار، خانم گلی هم که برای خودش پیرزنی بود، وقت گیر آورده و سر مش حسین و آقای سبحان به خاطر امنیت ضعیف ساختمان نق میزد. مش حسین و آقای سبحان هم حرمت سنش را نگه میداشتند که فقط عذر میخواستند.
در واحدم را که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش