- ارسالیها
- 28
- پسندها
- 259
- امتیازها
- 990
- مدالها
- 2
- نویسنده موضوع
- #21
"فصل دوم: بامرگ، نسخهی دمو"
"بیروح"
با صدایی شبیه قور قیر... چشم باز کردم. واقعا نوای دلانگیزی برای بیدار شدن بود! اما با دیدن چهرهی محمدمهدی، خندهام گرفت. هنوز خواب بود ولی شکمش غر میزد و گوشهی لبهایش، آب دهانش روان شده بود. خدا میدانست چه خوابی میبیند.
بلند شدم، جعبهی کمکهای اولیه و یک دست لباس برداشتم و به حمام پناه بردم. پس از یک دوش کوتاه، خودم زخمهای دستم را پانسمان کردم و زخم پایم را بخیه زدم. از خالهی مرحومم یاد گرفته بودم. جراح پلاستیک بود.
از حمام که بیرون آمدم، محمدمهدی را به بدبختی بیدار کردم و با هزار زحمت و التماس به حمام فرستادم؛ گویی در خواب، کر هم میشد! به این سادگیها بیدار نمیشد که...
برای...
"بیروح"
با صدایی شبیه قور قیر... چشم باز کردم. واقعا نوای دلانگیزی برای بیدار شدن بود! اما با دیدن چهرهی محمدمهدی، خندهام گرفت. هنوز خواب بود ولی شکمش غر میزد و گوشهی لبهایش، آب دهانش روان شده بود. خدا میدانست چه خوابی میبیند.
بلند شدم، جعبهی کمکهای اولیه و یک دست لباس برداشتم و به حمام پناه بردم. پس از یک دوش کوتاه، خودم زخمهای دستم را پانسمان کردم و زخم پایم را بخیه زدم. از خالهی مرحومم یاد گرفته بودم. جراح پلاستیک بود.
از حمام که بیرون آمدم، محمدمهدی را به بدبختی بیدار کردم و با هزار زحمت و التماس به حمام فرستادم؛ گویی در خواب، کر هم میشد! به این سادگیها بیدار نمیشد که...
برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش