نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان عزیزم فریاد نزن | pen lady (ماها کیازاده) کاربر انجمن یک رمان

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
عزیزم فریاد نزن
نام نویسنده:
pen lady (ماها کیازاده)
ژانر رمان:
#عاشقانه، #تراژدی، #معمایی، #جنایی
کد رمان: 5641
ناظر رمان: حصار آبی حصار آبی

مشاهده فایل‌پیوست 686016

خلاصه:
النا پانزده سال خود را حبس کرده و در زندگی بی‌رنگ و روی خاکستریش فرو رفته‌بود. او سعی می‌کرد دختر خوبی باشد، جیغ نکشد، سکوت کند و مطابق میل او باشد تا به سرنوشت دردناک خواهرش دچار نشود. اما هیچ چیز آن‌طور که باید پیش نرفت، موانعی اطرافش پدیدار شد و با زور و اجبار او را از مخفی‌گاه امنش خارج کرد. موانعی که در کنار درد، حسی زیبا و پاک به نام عشق را تقدیم او کرد.
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

M A H D I S

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
20
 
ارسالی‌ها
635
پسندها
9,196
امتیازها
24,973
مدال‌ها
37
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
نزدیکش می‌شود، اما او می‌گوید:
- من دختر بدی نیستم... من جیغ نمی‌کشم!
باز نزدیک‌تر می‌رود، او بلندتر می‌گوید:
- من دختر بدی نیستم!
در آغوشش می‌گیرد و می‌گوید:
- تو دختر بدی نیستی... تو دختر کوچولوی خوب منی... حتی اگه جیغ هم بکشی.
در آغوشش گم می‌شود:
- من دختر خوب تو هستم. حتی اگه جیغ بکشم... .
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #4
دلبر چند قدم آن‌طرف‌تر ایستاده‌بود و با دوست کمی تپل و پرانرژیش صحبت می‌کرد؛ اما گاه و بی‌گاه آن تیله‌گان لرزان را به او می‌‌دوخت و نگاهش می‌کرد. لبخند زیبایی بر لبان غنچه‌ای‌اش نهفته‌بود و با برق چشمانش دل او را به لرزه می‌انداخت. دختر محجبه و مهربانی بود، صدای دل‌نشینی داشت و همیشه مهربان به نظر می‌رسید. دو هفته بود که دل به او داده‌بود، نه این‌که او درخواستی کرده‌باشد؛ اما از این انحنای زیبای لبان دخترک نمی‌توان گذشت و مشتاق نبود. در جواب لبخندش او نیز لبخند مردانه‌ای بر لب نشاند. همان‌طور که خیره‌اش بود، تقه‌ای به در زد و اندکی منتظر ماند. سر و صدایی از داخل اتاق می‌آمد که باعث شد با کنجکاوی کمی اخم کرده و دوباره‌ تقه‌ای بلندتر از قبل به در چوبی قهوه‌ای‌رنگ بکوبد. در کنار صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #5
عمویش اخمی کرد که چین‌هایی روی پیشانی بلند و سفیدش و اطراف چشمان درشتش پدیدار شد:
- گیر داده به یکی از نخبه‌های دانشگاه، طرف مشکل داره نمی‌تونه بیاد دانشگاه. مجازی درس می‌خونه. حالا علوی می‌خواد ما رو با اون زیر سؤال ببره.
سری با تأسف تکان داد و برگه‌هایی که عمویش کپی کرده‌بود را گرفت و برگشت. نگاهش به مدیر خورد، مدیر با همان اخم نگاه سبزش را به او دوخت و سری برایش تکان داد. آریا لبخندی محو به او زد و او نیز سری تکان داد و خواست از اتاق خارج شود که صدای مرد میان‌سال را شنید:
- سعی می‌کنم راضیش کنم بیاد، هر چند که بعید می‌دونم قبول کنه.
***
دور تا دور اتاق بزرگش می‌چرخید و با استرس لبش را زیر دندان برده و ناکارش می‌کرد. ناخن‌هایش را که با دندان تکه‌تکه کرده بود، به ل..*باش کشید و زمزمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #6
پدرش با لبخندی تلخ بوسه‌ای بر روی گونه‌اش کاشت و گفت:
- آفرین دختر بابا! خودم می‌برمت، خودمم میارمت. حواسم بهت هست، نمی‌ذارم یکی از کنارت رد شه. باشه؟
دودل بود، ترسیده بود و این از نفس‌های تندی که می‌کشید و دستانی که مدام مشت می‌شد، مشخص بود. نیاز به زمان داشت، باید با این موضوع کنار می‌آمد. حواس پرت پدرش را کنار زد و همان‌طور که غرق در افکارش بود به سمت تخت یک نفره‌ی سفیدش که گوشه‌ی اتاق بود، رفت و رویش دراز کشید. پدر و مادرش نگاهی به یک‌دیگر انداخته و از اتاق خارج شدند.
***
با بی‌خیالی از کنار پدرش رد شد و از قصد یک زیتون از بشقاب غذای او برداشت که صدای خشمگین پدرش بلند شد. او نیز بی‌توجه با لبخند دور میز چرخید و دقیقاً روبه‌روی پدرش نشست. یا بهتر است گفت روی صندلی چوبی که به زیبایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #7
مادرش چشم ابرویی برایش آمد و با جدیت خطاب به همه گفت:
- اگه یه کلمه‌ی دیگه از دهنتون در بره هر سه‌ی شما رو می‌ندازم بیرون، بس کنید!
احد نگاهی اخم‌آلود به دو پسر بی‌خیالش کرد و پوفی کشید. دلش می‌خواست این دو پسرش سر به‌راه باشند،.درس بخوانند، شغل و درآمد خوبی داشته باشند و در نهایت ازدواج کنند. درحالی‌که افشین خانش سی ساله شده و پی مطربی رفته بود. آریا نیز پی بوکس و ورزش‌های رزمی و صد البته بعضی مواقع با برادرش همخوانی می‌کرد. او از افشین بی‌خیال‌تر بود، اندکی درک و شعور زندگی را نداشت. هر روز از این پاسگاه یا آن پاسگاه به دلیل درگیری جمعش می‌کردند. دو بار هم بینی‌اش را به باد فنا داده بود و با عمل زیبایی به زور به شکل اولش برگردانده بود. در دانشگاه هم که سه سال بیشتر از هم سن و سالانش در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #8
قصد داشت امروز با دلبر سخن بگوید و او را همراه دوستانش به شام دعوت کند. دلبر دختر زرنگ و زیبای دانشگاهش بود که پسران چندین بار روی اون شرط‌بندی کرده بودند تا با او دوست شوند؛ ولی این شرط‌بندی برنده‌ای نداشت. لبخندی زد و سرعتش را بیشتر کرد، پنج دقیقه بعد به دانشگاه رسید. به سمت پارکینگ رفت و ماشینش را پارک کرد و از آن‌جا خارج شد. در محوطه‌ی سرسبز دانشگاه چشم چرخاند که دلبر را دید، روی سکویی نشسته بود. مشغول خواندن کتابی بود و چیزهایی را در برگه‌ای کوچک با خودکارهای رنگی یادداشت می‌کرد. لبخند محو آریا با دیدن او بیشتر جان گرفت، عینک بزرگ آفتابی‌اش را روی موهایش تنظیم کرد و سپس قدمی به سمتش برداشت. از گوشه‌ی چشم پدرش داد دید که همراه عمویش ایستاده و خیره‌ی‌ در ورودی بودند، عده‌ای از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : pen lady

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #9
.
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

pen lady

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
214
پسندها
982
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #10
پاتریک با تکان سر گفت:
- نه!
النا عکس را درون پاکت گذاشت، آن را در جیبش قرار داد و با پرسیدن آدرس اداره‌ی پلیسی که آقای کلینز در آن‌جا کار می‌کرد، از خانه‌ی ویلیامزها خارج شد. نگاهی به صفحه‌ی ساعتش که سه بعد از ظهر را نشان می‌داد، کرد. خورشید رو به غروب می‌رفت و چون گویی زرد رنگ در امواج آسمان شناور بود و با امواج گسیل داده‌ی خود آخرین تلاشش را برای روشنایی زمین می‌کرد... . ***
یک هفته از روزی که از خانه‌ی ویلیامزها خارج شده، گذشته بود. یک هفته‌ی پر دردسر! از هر طرف تحت فشار بود. با آقای کلینز که مردی پیر اما کارکشته و پخته بود، صحبت کرده و قرار بود با همکاری هم قاتل را پیدا کنند. اولین بار بود که می‌خواست با پلیس همکاری کند و این موضوع در همان حال که به نفعش بود برایش ضررهایی هم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : pen lady

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا