نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 63
  • بازدیدها 1,462
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #51
موبایلش را به آرتور داد تا او هم نظرش را بگوید.
پس از گذشت چند ثانیه نگاهش را به نگاه استنلی دوخت و گفت:
- آقای فریمن شما رو کامل به سباستین معرفی کرده علاوه بر اون مدارکی رو هم برای احتیاط فرستاده که اگه به دست پلیس برسه سرنوشت خیلی تاریکی رو براتون رقم می‌زنه، در جریانش هستید؟
با اطمینان پلکی طولانی زد و سرش را به معنای تأیید بالا و پایین کرد.
- خوبه، همونطور که سباستین گفت دوسال پیش یه اشتباهی مرتکب شدم که نزدیک بود منجر به نابودی پروژه کارناوال سرخ و سیاه و مافیای پارادایس بشه برای همین هم بازم نمی‌تونم بهتون کامل اعتماد کنم.
هیچ حالت عصبانیت یا غم در چهره استنلی دیده نمی‌شد و همچنان طرح لبخند روی لب‌هایش مانده بود که نشان می‌داد از جمله‌ی آخر آرتور اصلاً احساس ناراحتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #52
طی ده دقیقه قرارداد توسط وکیل مافیا تنظیم شد و برای آرتور فرستاده شد، یک قرار داد کاملاً قانونی برای عمل غیرقانونی.
پس از آن‌که حسابدار دو برگه پرینت گرفت با احساس رضایتی که در وجودش سرشار گشته بود به اتاق برگشت. هر دو برگه را همراه خودکار مقابل استنلی قرار داد که او هم پس از مطالعه تک‌تک خطوطش در جایگاهی که اسمش در آن نوشته شده بود امضا زد و کارت شناسایی‌اش را که جهت نوشتن قرارداد توسط وکیل به آرتور داده بود را پس گرفت.
سباستین برگه را مقابل خودش قرار داد و خودکار را در دست چپش گرفت که سبب شد توجه استنلی جلب شود و پیش از آن‌که نوکش را جهت امضا روی کاغذ بکشد بگوید:
- شما چپ دستید لرد واتسون؟
نگاهش را با تعجب به نگاه استنلی گره زد و سرش را به معنای تأیید تکان داد.
- مشکلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #53
- امیدوارم شراکت خوبی با هم داشته باشیم لرد واتسون.
با نیشخند سری به معنای تأیید تکان داد و در پاسخ گفت:
- منم همینطور، آقای استنلی.
از جا برخواست و پس از لبخند گرمی که به سباستین زد سمت در اتاق رفت و از آنجا خارج شد. آرتور با دستپاچگی جهت بدرقه کردن دنبالش رفت و پس از چند ثانیه که برگشت با یک تای ابروی بالا انداخته پرسید:
- چرا وقتی مسئله یه قرارداد جزیی واسه خرید زمین رو مطرح کردم خنده‌ات گرفت؟!
ناخودآگاه لبخند گنده‌ای روی لبش نقش بست و حینی که سمت در می‌رفت با صدایی که هنوز آخرین اثرات خنده در آن به گوش می‌رسید پاسخ داد:
- حقیقتاً فکر نمی‌کردم این چیزا به ذهنت برسه.
حال او با خنده مشتی بر بازوی سباستین کوبید که سبب شد خنده‌اش شدت بگیرد، ای‌ کاش سباستین همینطور می‌ماند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #54
***
هجده

کل رستوران همراه با بهترین غذا، دسر و نوشیدنی رزرو شده بود اما خبری از مهمانی که این تدارکات برایش دیده شده بود، نبود.
- کم‌کم داره حوصله‌م سر میره، این مهمونتون نگفت کی می‌رسه؟
سؤالی که رز با لحن کلافه پرسید و سایرین هم تأیید کردند سبب شد آرتور با لبخند بزرگی از سر درماندگی شانه‌ای بالا اندازد و چیزی نگوید.
- حالا تا وقتی که مهمون این دوتا می‌رسه من یه چیزی رو باید به همه‌تون بگم.
جمله خبری مایک نگاه همه را مانند آهن‌ربا سمت خود کشید.
- چند روز پیش بعد از تموم شدن مدرسه مشاور جدید که همراهم بود خواست از خیابون رد بشه و همون لحظه یک ماشین روشن شد و به قصد زدن به اون سمتش اومد که خوشبختانه به موقع نجاتش دادم اما پشت شیشه ماشین یه لوگوی عجیب که جمجمه ترک خورده داخل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #55
چشمانش را در حدقه چرخاند و در پاسخ به حرف هردویشان گفت:
- بس کنین! با هر دوتاتونم! مشکل شما با خودش یا هرکسی که توی خونه‌شه در برابر وجود یک تهدید مشکوک اهمیت داره؟!
دوباره خواستند دلایل دیگری برای پافشاری کردن را مطرح کنند اما آرتور با اعلام کردن آمدن مهمان اجازه نداد.
نگاهشان سمت در و روبرتویی که با لبخند بزرگ درحال نزدیک شدن به میز بود برگشت.
آرتور از جا برخواست و با هیجان گفت:
- بچه‌ها اگه گفتین کیه!
به جز خودش و سباستین که از قبل در جریان بودند، بقیه پس از بررسی‌ای که فقط چند ثانیه طول کشید یک‌صدا گفتند:
- روبرتو کاکس؟!
آرتور با لبخند ملیحی دستش را پشت گردنش کشید و پاسخ داد:
- آره، چقدر زود شناختین! من نزدیک بود بکشمش تا اینکه خودش رو معرفی کرد!
همگی بی‌توجه به او با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #56
- اطلاعات خیلی زیادی ندارم اما یه سری چیزا ازشون پیدا کردم که به احتمال زیاد یه هکر حرفه‌ای با استفاده از اونا بتونه به چیزای بیشتری دست پیدا کنه.
رز با هیجان و حفظ احساس رضایت شدید از خود در جواب به حرف او گفت:
- من یه هکرم روبرتو، می‌تونی هرچیزی که پیدا کردی رو بهم بدی قطعاً می‌تونم یه ردی پیدا کنم.
***
نوزده

به محض خارج شدن از اتاق صدای موبایلش که خبر از رسیدن پیامک می‌داد بلند شد. وقتی صفحه پیام‌ها را باز کرد، دقیقاً با همان چیزی که انتظارش را داشت مواجه شد؛ دو پیام از طرف رز و مایک.
«کاترین عزیزم گرچه از این‌کار متنفرم اما میشه ازت خواهش کنم دست به کار احمقانه‌ای نزنی؟! میشه؟»
بدون اهمیت دادن سراغ پیام رز رفت:
«کاترین نتیجه مثبت بود، راست می‌گفت، قابل اعتماده.»
این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #57
با چشمان متعجب و عصبی صدایش را بیشتر از قبل بالا برد:
- خب الان یه مأموریت مناسب من پیش اومده چرا جلوم رو می‌گیری؟! تو به یک پزشک مورد اعتماد و کاربلد نیاز داری که دقیقاً منم. دیگه بهونه‌ت چیه؟
آرام و شمرده‌شمرده محض نشستن جمله‌اش بر ذهن او پاسخ داد:
- درسته، تو همه ویژگیایی که من می‌خوام رو داری به جز یکیش! من به یک پزشک مورد اعتماد و کاربلدی که بود و نبودش چندان فرقی به حالم نداشته باشه نیاز دارم و تو مورد آخر رو نداری؛ چون نبودنت خیلی راحت کل زندگیم رو بهم می‌ریزه و کاری می‌کنه من دست به کشتن خودم بزنم!
در اوج عصبانیت قرار داشت که یک دسته پروانه در وجودش آتش خشمش را خاموش کردند. این بار اول نبود، سباستین تا به حال هزاران بار توانسته بود این احساس عجیب را در کاترین شکل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #58
***
بیست

نگاهش را از پنجره به ماشین پلیس، آمبولانس و تجمع زیادی از خدمتکاران دور تا دورشان دوخته بود.
- هنوز با فاستر حرف نزدی؟
صدای مایک او را از داخل فکر و خیالاتش بیرون کشید و نگاهش را از کنج اتاق سمت خودش که روبه‌روی پنجره ایستاده بود برگرداند.
- نه، تا اومدیم دختره خودش رو از روی پشت بوم پرت کرد پایین.
نگاهش را از نمای پنجره جدا کرد و آرام‌آرام سمت کاترین رفت و روی مبل تک نفره مقابلش نشست.
- ببین کاترین درسته که تو واقعاً دختر شجاعی هستی، اما این دلیل نمی‌شه که به همین راحتیا بری توی اون سازمان و امید داشته باشی که زنده می‌مونی و با تمام مدارک مورد نیازمون برمی‌گردی.
نگاهش را بدون هیچ حسی به چشمان او گره زد و پاسخ داد:
- درسته که تو برادرمی اما دلیل نمی‌شه تو کارای من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #59
با حفظ پوزخندش سرش را به معنای تأیید تکان داد.
- باشه، زبون من نیش داشت... .
با دست به کاترین اشاره کرد و ادامه داد:
- این چیکار کرده بود که باهاش بدرفتاری می‌شد؟! زبون اینم نیش داشت؟!
نگاه گذرایی به چشمان سرد و بی‌حس کاترین انداخت و پاسخ داد:
- کاترین به شدت لجباز بود و هیچ‌وقتم این عادت رو ترک نکرد حتی الانم همراهشه.
چشمانش را بست و نفسش را با عصبانیت بیرون فرستاد و سعی کرد چیزی نگوید وگرنه علت اصلی حضورشان در اینجا تبدیل به حاشیه بحث می‌شد، اما مایک سمج‌تر از این حرف‌ها بود که کوتاه بیاید.
- من زبونم نیش داشت، این لجباز بود، مامان عاشق نبود، کلاً مشکل از ماها بود، تو کاملاً آدم درستی بودی و هیچ مشکلی نداشتی. واقعاً خنده داره!
نفسش را با کلافگی بیرون فرستاد، دلش می‌خواست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
433
پسندها
1,803
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #60
دستش را روی بدنه داغ فنجانی که با قهوه تلخ پر شده بود کشید و پاسخ داد:
- نرسیدم اما از اول راهمم با درای بسته مواجه شدم! اون از کیفی که به جای مدارک توش کاغذ خالی بود و اینم از امروز که جواب سؤالم که خودش رو کشت.
- اما من می‌تونم اون درای بسته رو باز کنم، حیف که خودت نمی‌خوای.
خوب می‌دانست این بحث حالاحالاها تمام نمی‌شود. با اخم نگاهش را به نگاه کاترین گره زد و گفت:
- یکبار برای همیشه میگم تا خوب متوجه بشی، من بمیرمم اجازه نمی‌دم پات رو توی اون سازمان کوفتی بذاری. هرچقدرم که حرف روبرتو درست و خودش قابل اعتماد باشه.
با سرافکندگی نگاهش را به آسمان دوخت و به جای بی‌جواب نگذاشتن حرف سباستین، شروع کرد به تعریف یک خاطره که درسی در آن پنهان بود:
- توی تولد شیش سالگیمون مامان به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا