نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 68
  • بازدیدها 1,542
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
***
پانزده

- لطفاً بیشتر از این اصرار نکن، نمی‌تونم آرتور.
درحالی‌که با یک دستش فرمان را می‌چرخاند و وارد خیابان دیگری می‌شد گفت:
- یعنی چی نمی‌تونم؟! آقای محترم ما که گفتیم قصدمون از ساخت یک هتل جدید چیه دیگه چرا لج می‌کنین؟
- بله، گفتن قراره از زیرزمینش به عنوان یه انبار مخفی اسلحه استفاده کنین برای همینم اون روز از جلسه فوری زدم بیرون. شماها وجدان ندارین؟ به‌خاطر اهداف خودتون دارین جون انسان‌های بی‌گناه رو به خطر می‌ندازین، می‌فهمین اصلاً؟!
در دلش به تمامی حرف‌های او مستانه خندید، واقعاً هم نگرانی و دلسوزی رییس یک باند خلافکار برای مردم خنده‌دار بود.
- آقای فریمن یه جوری حرف می‌زنید انگار مددکار اجتماعی هستید تا یه گنگستر.
این حرفش که با لحن تمسخرآمیز مخلوط شده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
چراغ سبز شده بود اما قصد نداشت برود و آن سرنشین موتور هم آنقدر در تعقیب کردن آماتور بود که نفهمید علت ایستادن او چک کردن است برای همین چند ثانیه بعد توسط صدای بوق‌هایی که برای آرتور زده می‌شد فهمید این قسمت کار را خراب کرده. با سرعت از کنار ماشین رد شد و باز هم نفهمید فرصت تغییر موقعیت را به آرتور داده و اکنون خودش تحت تعقیب قرار گرفته.
با سرعت و مهارت خاصی تمام ماشین‌ها را رد می‌کرد اما هرگاه که به پشت سر نگاه می‌انداخت آرتور را می‌دید که مصرانه دنبالش می‌آمد، شاید بهتر بود قبل از دست به تعقیب زدن اصولش را یاد می‌گرفت و حواس‌پرتی به خرج نمی‌داد‌.
وارد یک کوچه که عاری از هرگونه آدم و اشیا بود شد، دوباره نگاهش را به پشت سر انداخت به امید آنکه گمش کرده باشد ولی همان لحظه که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
اسلحه‌اش را دوباره سمت او نشانه گرفت و گفت:
- اشتباه گفتی، سی و دو سالمه.
مرد با کلافگی و تعجب پاسخ داد:
- این همه اطلاعات درست ازت گفتم حالا به‌خاطر یه اشتباه روم اسلحه می‌کشی؟!
- برعکس تصورت به‌خاطر یه اشتباه نیست، به‌خاطر همه اون اطلاعات درستته که قطعاً از چند روز تعقیب ساده به دست نمیاد.
قصد داشت توضیح دهد اما وجود اسلحه‌ مانع از حفظ آرامش می‌شد برای همین دستانش را به نشانه تسلیم بالا گرفت و گفت:
- اون اطلاعات نتیجه چند روز تعقیب ساده نیست! من از بچگی تو رو می‌شناسم، فقط میشه اون اسلحه رو بذاری کنار تا برات توضیح بدم؟
چشم‌های آبی روشن و موهای قهوه‌ای بلند مرد همچنین فرم صورت و آن بینی عقابی بیش از حد برای آرتور آشنا بودند و مشتاق بود بداند او کیست اما محال بود اسلحه‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #44
لبخندش عمیق و عمیق‌تر شد، با همان لحن گرم و صمیمی‌اش گفت:
- مگه میشه یادم بره؟!
نگاهی به وضعیت دردمند روبرتو انداخت و یادش آمد که تا حدودی تقصیر خودش هم بوده.
- اوه راستی!
مقابلش زانو زد و دستش را روی شانه‌اش گذاشت.
- حالت خوبه؟! می‌خوای ببرمت بیمارستان؟
روبرتو با خنده دستش را پس زد و حینی که از جایش برمی‌خواست پاسخ داد:
- نه بابا حالم خوبه! فقط خوردم زمین.
وقتی خیالش از بابت سالم بودن خودش راحت شد به موتورش اشاره کرد و گفت:
- ببین موتورت کار می‌کنه؟ چیزیش نشده؟
طبق چیزی که او گفته بود سراغ موتورش رفت و صافش کرد، وقتی روشنش کرد و صدایش درآمد خیال خودش و آرتور را از بابت سالم بودن موتور هم راحت کرد.
- اینم کار می‌کنه. نگران ما نباش! تقصیر خودم بود که برای مطمئن شدن و سر از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #45
جمله آخرش تا توانست حس ترس را در وجود آرتور تزریق کرد اما باز هم او به سختی درحال تلاش بود که این احساس را در صدا و نگاهش راه ندهد.
- چی رو باور نمی‌کنی؟
شانه‌ای بالا انداخت و پاسخ داد:
- اینکه سباستین ازدواج کرده باشه، اونم با کاترین که مدام روی اعصابش بود، مایک که از دبیرای ریاضی متنفر بود خودش دبیر ریاضی شده و تو هم از رز خوشت میاد. از همه مهم‌تر اینکه شما برای گرفتن انتقام دست به هیچ‌کاری نزدین؟! اون موقع سباستین جوری بلندگوی زنگ‌زده رو تهدید کرد گفتم حتماً تا الان یه پا جنایتکار شدین و دارین تک‌تکشون رو به درک می‌فرستین؛ هرچند که خود بلندگوی زنگ‌زده همونجا مُرد.
حس ترسش اصلاً فروکش نکرد، احتمال داد که او همچنان یک مأمور مخفی باشد و به قصد اطلاعات گرفتن با حرف‌هایش دام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #46
سرش را به معنای تأیید تکان داد و آرام‌آرام به آن شخص که از موهای خاکستری‌اش پیدا بود سن و سال نسبتاً زیادی دارد نزدیک شد و وقتی در فاصله هشت قدمی‌اش قرار گرفت گفت:
- به هتل خوش اومدید آقای استنلی.
از صدایش فهمید کیست، همان کسی که نیم ساعت سرپا انتظارش را می‌کشید.
بدون آنکه نگاهش را از تابلو جدا کند، چیزی گفت که نه به جمله آرتور ربط داشت و نه چیزی بود که آرتور منتظر شنیدنش باشد:
- مرگ سقراط صرفاً یک نقاشی زیبا و مشهور نیست! علاوه بر استعداد و بازی با ترکیب رنگ‌های بی‌نقصِ ژاک لویی داوید[1] میشه به داستان پر مفهومی که پشتش پنهان شده اشاره کرد؛ سقراط فیلسوفی که در دل رسم بت‌پرستی آتن بدون هیچ پیام و وحی‌ای و صرفاً با علم خدا رو شناخت و سعی کرد همه رو متوجه خالق حقیقی‌ای که با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #47
زمانی که سباستین را با لرد واتسون خطاب کرد شکش به او بیشتر شد، او که بود که حتی در جریان بود سباستین یک لرد است؟! یادش افتاد که تصمیم داشت از او علت شناختش را بپرسد:
- اوه بله! اون سرش معمولاً شلوغه، اما میشه بدونم شما من و اون رو از کجا می‌شناسید؟!
در کمال ناباوری جوابی که مرد داد بسیار ساده‌تر از داستان‌های جنایی‌ای بود که او در ذهنش ترسیم کرد:
- من درخواست ملاقات با رییس این هتل رو داشتم، لابی‌من هم گفت که رییس فعلاً سرش شلوغه و احتمالاً نتونه خودش رو برسونه اما مدیر هتل که شما باشین می‌تونید بیاید، برای همین اسمتون رو ازش پرسیدم، سباستین رو هم از قبل می‌شناختم.
خیالش اندکی آسوده گشت اما هنوز ذهنش درگیر این بود که او با سباستین چه کاری دارد.
- می‌تونم بپرسم با سباستین چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #48
دست‌هایش را بر کمرش زد و چشمان قهوه‌ای‌اش را با طلبکاری به نگاه او گره زد:
- نیومدم دلداریم بدی، اومدم ازت خواهش کنم باهاش حرف بزنی دست از کاراش برداره، حرف که می‌تونی بزنی دیگه!
خوب می‌دانست منظورش چیست برای همین نیشخندی زد و گفت:
- اوه اوه! برده‌بازیای شوهریت حرصیت کرده؟!
مشت شدن دست‌ها و صدای سابیده شدن دندان‌های دختر مقابلش حرفش را تأیید کرد.
از روی صندلی بلند شد و حینی که سمت او می‌رفت با حفظ نیشخندش ادامه داد:
- آلیسون بی‌چاره، من صد دفعه بهت نگفتم برای ازدواج به پول فاستر نگاه نکن؟! الان به حرفم رسیدی؟
خوب می‌دانست اشک‌هایی که در چشمان آلیسون حلقه زده اشک تمساح است برای همین هم ذره‌ای احساس ندامت نکرد.
- اصلاً دل شکسته خودم به درک، جون خودتون در خطره! بازم نمی‌خوای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #49
***
هفده

به محض پیچیدن صدای قدم‌هایش در راهرو، آرتور دست از قدم زدن مقابل درب اتاق برداشت و با ترس اندکی که در چهره و چشمان آبی یخی‌اش آشکار بود نزدیکش شد اما پیش از آن‌که چیزی بگوید سباستین با جدیت و اخمی که ابروهایش را بر هم گره زده بود گفت:
- من به تو گفتم فقط با فریمن صحبت کن بعد با یک نفر دیگه که حتی نمی‌دونیم کیه می‌خوای شراکت کنی؟! کار ما هتل‌داری معمولیه؟!
با دستپاچگی در جواب گفت:
- آروم باش لطفا‌ً! من با فریمن صحبت کردم برای شراکت هم راضی شد اما بعد چند دقیقه سر و کله یک نفر دیگه پیدا شد که گفت من از طرف فریمن اومدم، به خودشم که زنگ زدم گفت من استنلی رو به جای خودم فرستادم و آدم قابل اعتمادیه. راستی، از مافیا و همه نقشه‌ها و اهدافمونم خبر داشت، فکر کنم فریمن بهش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #50
برق عجیب چشم‌هایش همچون جادو بر وجود سباستین نفوذ و حس عجیبی را مانند شوک بر او وارد کرد.
آرام‌آرام نزدیکش شد و مانند خودش با لبخند دستش را مقابلش گرفت و گفت:
- از دیدنتون خوشوقتم آقای استنلی، بابت تأخیر هم ازتون عذر می‌خوام.
دستش را به گرمی فشرد و با عمیق‌تر کردن لبخندش پاسخ داد.
سباستین به مبلمان داخل اتاق اشاره کرد که سبب شد استنلی سمت یکی از مبل‌ها برود و فنجانش را روی میز مقابلش قرار دهد.
- فکر می‌کنم آثای وینزر بهتون گفته باشن که من چرا اینجام، درسته؟
تکیه‌اش را به پشتی مبلی که دقیقاً مقابل استنلی بود داد و با لبخند پاسخ داد:
- بله، آقای وینزر خیلی محافظه کارن اونقدری که اگه جلوشون رو نگیرم... .
لبخندش را پاک و اخمی روی ابروهایش نشاند و نگاهش را به آرتور که با فاصله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا