- ارسالیها
- 433
- پسندها
- 1,803
- امتیازها
- 12,213
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #61
***
بیست و دو
در خانه را باز کرد و با سرخوشی و بیتوجه به عمه و دختر عمهاش که در اتاق نشیمن درحال تمرینات "بانوی شایسته" بودند سمت پلهها رفت اما هنوز دو پله بالاتر نرفته بود که صدای عمه کورتنی بلند شد:
- رز! زود باش بیا اینجا.
سعی کرد حرصش را سر آدامس توت فرنگی داخل دهانش خالی کند تا مبادا حرفی از دهانش بیرون رود و بیچارهاش کند.
دستهایش را داخل سوییشرت مخمل مشکیاش فرو برد و با لبخند سمت نشیمن رفت:
- سلام عمه جون... .
نگاهش را به چشمان قهوهای جولیا که سه کتاب روی سرش بود دوخت و ادامه داد:
- سلام بانوی شایستهی بیچاره.
ظاهرا این حرف زیاد به مذاق عمه خوش نیامد زیرا چشمان آبیش را با عصبانیت به نگاه رز گره زد:
- بیچاره تویی که درست تربیت نشدی و شان و شخصیت خاصی که...
بیست و دو
در خانه را باز کرد و با سرخوشی و بیتوجه به عمه و دختر عمهاش که در اتاق نشیمن درحال تمرینات "بانوی شایسته" بودند سمت پلهها رفت اما هنوز دو پله بالاتر نرفته بود که صدای عمه کورتنی بلند شد:
- رز! زود باش بیا اینجا.
سعی کرد حرصش را سر آدامس توت فرنگی داخل دهانش خالی کند تا مبادا حرفی از دهانش بیرون رود و بیچارهاش کند.
دستهایش را داخل سوییشرت مخمل مشکیاش فرو برد و با لبخند سمت نشیمن رفت:
- سلام عمه جون... .
نگاهش را به چشمان قهوهای جولیا که سه کتاب روی سرش بود دوخت و ادامه داد:
- سلام بانوی شایستهی بیچاره.
ظاهرا این حرف زیاد به مذاق عمه خوش نیامد زیرا چشمان آبیش را با عصبانیت به نگاه رز گره زد:
- بیچاره تویی که درست تربیت نشدی و شان و شخصیت خاصی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.