- ارسالیها
- 440
- پسندها
- 1,829
- امتیازها
- 12,213
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
استلا بالاخره سر رسید و خواست بلافاصله چیزی بگوید اما مایک دستش را به نشانه سکوت بالا برد و این اجازه را به او نداد.
- پیتر من میدونم دلیلت برای خودکشی چیه و از اون محدودیتهایی هم که جدیشون گرفتی خبر دارم؛ اما این رو بدون قبول نشدن توی دانشگاه آکسفورد اونقدرا که تو فکر میکنی پایان همه چیز نیست .حتی قبولیش هم نقطه اصلی شروع زندگی نیست!
با پلکی که زد چندین قطره اشک مجدد روی گونهاش چکید و بغض مانند بادکنک باد شد و کل گلویش را گرفت اما گویا این بادکنک حالاحالاها قصد ترکیدن نداشت.
- ا...اما اگه آزمون ورودی دانشگاه آکسفورد رو قبول نشم همون پسری میشم که بابام از...از به دنیا آوردنش پشیمونه.
آنقدر لحن پیتر مظلوم و پر از بغض و بیچارگی بود که صد برابر تلخی حرفش را افزایش...
- پیتر من میدونم دلیلت برای خودکشی چیه و از اون محدودیتهایی هم که جدیشون گرفتی خبر دارم؛ اما این رو بدون قبول نشدن توی دانشگاه آکسفورد اونقدرا که تو فکر میکنی پایان همه چیز نیست .حتی قبولیش هم نقطه اصلی شروع زندگی نیست!
با پلکی که زد چندین قطره اشک مجدد روی گونهاش چکید و بغض مانند بادکنک باد شد و کل گلویش را گرفت اما گویا این بادکنک حالاحالاها قصد ترکیدن نداشت.
- ا...اما اگه آزمون ورودی دانشگاه آکسفورد رو قبول نشم همون پسری میشم که بابام از...از به دنیا آوردنش پشیمونه.
آنقدر لحن پیتر مظلوم و پر از بغض و بیچارگی بود که صد برابر تلخی حرفش را افزایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر