متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 46
  • بازدیدها 1,202
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
***
پنج
یک هفته پس از قتل مشکوک ملودی

پاسورهای مشکی‌اش را که پشتش طرح دلار طلایی رنگ کشیده شده بود را بُر زد اما مراقب بود آن چهار کارت آسی که جزو اولین‌ها گذاشته بود سرجایشان بمانند.
- فقط قبلش بگم، همه کارت‌ها عددشون همون عدد خودشونه اما کارت‌های تصویر عددشون دهه.
سپس کارت‌ها را به پشت داخل دستش به صورت بادبزن باز کرد از کاترین خواست چهار کارت بردارد و او هم از وسط دسته چهار کارت برداشت. مایک کارت‌هایی که کاترین انتخاب کرده بود را برگرداند و کنار هم روی میز مقابلشان چید؛ کارت‌های انتخابی‌اش hearts3, heart queen , 10 clubs, jack[1] بودند. تمامی کارت‌ها را به ترتیب روبه‌روی آن چهار کارت چید و آن چهار کارت آس که اول بودند به همان ترتیب زیر باقی کارت‌ها بودند؛ اما این را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
فاستر خطاب به سباستین با عصبانیت گفت:
- خبر قتل اون دختر مثل بمب توی انگلیس صدا داده.
لبه ماگ را از دهانش فاصله داد و با خونسردی پرسید:
- اسمی‌ام از تو برده شده؟!
فشاری به عصای دستی‌اش وارد کرد و صدایش را اندکی بالا برد:
- باید حتماً برده بشه تا به خودت بیای؟! حالا آبروی من به کنار،خودت چجوری تونستی که زندگیِ یک دختر بی‌گناه رو ازش بگیری؟!
پیش از آنکه پاسخی از مخاطبش دریافت کند شخص پشت سرش گفت:
- سباستین فقط دستور داد، قتل رو من انجام دادم.
با اخم نگاهش را سمت مایک برگرداند که هنوز کنار در با همان نگاه پر از کینه‌اش ایستاده بود. قدم‌قدم نزدیکش شد و پس از دو ثانیه ضربه‌ای با پشت دست به سمت چپ صورتش زد.
کاترین که با دیدن این صحنه خونش به جوش آمده بود از جا برخواست و با فریاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
پیش از آنکه جواب مایک را بدهد سباستین از جا برخواست و روبه‌روی فاستر ایستاد، درحالی که نگاه جدی و نسبتا عصبی‌اش را به چشمانش دوخته بود گفت:
- گوش کن فاستر همیشه بزرگترین جنایت‌ها نتیجه کوچیکترین خطاهاست؛ اگه ولیعهد اتریش توسط یه صِرب ملی‌گرای افراطی به قتل نمی‌رسید شاید هیچوقت جنگ جهانی اول شروع نمی‌شد، اگه معاهده وِرسای یه قرارداد داوطلبانه می‌بود و آلمان مورد تنبیه متفقین قرار نمی‌گرفت هم شاید جنگ جهانی دومی وجود نمی‌داشت؛ پس اگه یه روز بوی خون توی بریتانیا پیچید بدون علتش همون بیست و پنج‌تا مسئله ریاضی گمشده‌ پروفسور توماسه.
ظاهرا رکس اندکی کوتاه آمده بود اما دلش نمی‌خواست قبول کند، اگر می‌توانست قطعا زمان را به عقب برمی‌گرداند و زمانی که خودش رییس مافیای پارادایس بود کل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
سری تکان داد و وارد شد. نگاهش دور تا دور آن کلاب پانصد متری که کنار در میز طویل مخصوص نوشیدنی‌های الکلی قرار داشت و مقابل همان میز، میز و صندلی‌های مخصوص شرط‌بندی یا استراحت و نوشیدن قرار داده شده بود، چرخید. در بخش دیگر سالن که استیج رقص قرار داشت هم پارتی برگذار شده بود؛ هرچند صدای آهنگشان خیلی زیاد نبود و صدا به راحتی به صدا می‌رسید اما امان از آن رقص نورهای مزخرف که همیشه روی اعصابش بود.
زنگ طلایی روی میز را فشار داد و باعث شد توجه باریستا که دختر کره‌ای جوانی در لباس فرم شیری مخصوص بود از چیدن نوشیدنی‌ها داخل قفسه سمت او برگردد.
- اوه، شب به خیر آقای فاستر. چیزی میل دارید؟
سرش را به معنای تأیید تکان داد و به میز تکیه زد اما نگاهش را از چشمان دختر جدا نکرد:
- شب تو هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
پوزخند دندان‌نمایی روی لبان مرد نشست و گفت:
- اصلاً مار می‌تونه عقربی که نیشش سمیه رو بخوره خودشیفته؟!
حینی که با نیشخندش پاسورهای روی میز را جمع و آنها را با دقت بررسی می‌کرد پاسخ داد:
- تنها چیزی که مار نمی‌تونه بخورش جوجه تیغیه که تو نیستی.
نگاهش را سمت چشمان مرد برگرداند و پرسید:
- حالا چی بازی می‌کنی عقرب؟
نفس عمیقی کشید و پاسخ داد:
- تأثیرات از دست دادن نامزد و خستگی بازیای پشت سر هم حوصله‌ای برام نذاشته، پس چهار برگ سر پنجاه پوند.
جالب بود، داغ عزیز دیده و یک هفته از کلاب جمع نمی‌شود؟! این یکی دیگر برایش نوبر بود.
- ظاهراً اونقدرا هم از مُردن نامزدت ناراحت نیستی، قیافه‌ت به داغدارا نمی‌خوره.
پوزخندی روی لب‌هایش نشاند و تکیه‌اش را به صندلی بیشتر کرد.
- مگه به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
***
هفت

بشکنی که مقابل چشمانش خورد او را از دنیای خیالاتش بیرون کشید و سبب شد نگاهش با شوک به چهره آرتور بیفتد که خنده‌های ریز بی‌صدایش سبب تکان‌های آرام شانه‌هایش می‌شد.
- این وقت شبم شوخیت گرفته، مزخرف؟
خنده‌اش آرام‌آرام جمع شد و با شک و تردید پرسید:
- باز چته که اعصاب نداری و توی خیالاتت سیر می‌کنی؟
نفس عمیقی کشید و سعی کرد آرامشش را حفظ کند. چشمانش را بست و با لحن ملتمسانه‌ای که اندکی با کلافگی نیز مخلوط گشته بود گفت:
- یه امشب رو بی‌خیال من شو، اصلاً حوصله ندارم.
قطعا آرتور حالاحالاها قصد بی‌خیال شدن نداشت؛ اما مداخله رز که سمت دیگر میز نشسته بود و با لپ‌تاپ کار می‌کرد مانند ناجی مایک را از دست کارهای او خلاص کرد:
- آرتور بس کن دیگه! نمی‌بینی حوصله نداره؟!
از اینکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
غیرمستقیم می‌گفت علت این اخم‌ها و سرد بودن همان تماس‌هایی‌ست که با نگرانی می‌گرفت اما توسط مایک رد می‌شد.
لبخند گرمی روی لب نشاند و گفت:
- ببخشید عزیزم، واقعاً اعصابم از دست بابا خورد بود برای همون جواب تماس هیچکسی رو نمی‌دادم.
بخشیدش؛ هرچند دلیلش اصلاً خوب نبود اما کاری نمی‌شد کرد، مایک همچنان به این کارهایش ادامه می‌داد.
- باشه اما دیگه تماسام رو رد نکن! خودت می‌دونی چقدر بدم میاد.
با لبخند سرش را به معنای تأیید تکان داد. کاترین هم رد سردی را با لبخند از روی صورتش پاک کرد و پرسید:
- حالا تو کلاب چیکار می‌کردی؟ مثل همیشه شرط‌بندی با تقلب؟
به یاد شرط‌بندی دیشب، نفسش را مانند آهی عمیق از دهانش بیرون فرستاد.
- آره ولی متأسفانه کسی که برد زد، اون بود؛ چون پنجاه پوندم رو نداد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
تکیه‌اش را از صندلی گرفت و پس قفل کردن دستانش به یکدیگر اندکی سمت میز خم شد و ادامه داد:
- و طبیعتاً قصد من کشتنش اونم به این زودی نیست.
همه بسیار از شنیدن نام مسئول امنیت اردوگاه تمامی حال خوبشان نابود شد که علتش هم مرور دوباره خاطرات کودکی‌شان بود؛ همان شکنجه‌ها، تهدیدها، صف‌های زیر باران و هزاران ظلم دیگر. آرزویشان دانستن نام آنها بود تا بتوانند به راحتی و بی‌هیچ زحمتی تک‌تکشان را داخل دام بیاندازند اما کوتاهی‌شان مانع رسیدن به این آرزو شد؛ اگر می‌دانستند آن استخری که ملودی در آن کشته شده یک استخر خصوصی و وی‌.آی‌.پی‌ست که تمام اشخاص داخلش فرزندان همان گرگ‌های تشنه ناشناس هستند قطعاً کارشان سریع‌تر انجام می‌شد و نیازی به زحمات اضافه نبود.
صدای سباستین فیلم‌هایی که در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
پس از چند ثانیه رز ادامه حرف‌هایش را مطرح کرد:
- من از طریق پیج اینستاگرامش فالوش کردم و بهش پیشنهاد آشنایی دادم برای همین فردا بعد از ظهر باهاش قرار ملاقات گذاشتم که فقط قرار ملاقاته در اصل همون دامیه که برای گیر انداختنش پهن کردم. اگه طبق نقشه پیش بریم به راحتی می‌تونیم گیرش بنداریم.
***
هشت

قدم‌هایش را آرام‌آرام سمت کافی‌شاپی که برای این ساعت رزرو کرده بود برداشت، کافی‌شاپی که درست در طبقه همکف پاساژ قرار داشت‌. وقتی که رسید در را باز کرد و با اولین نفر یعنی صندوق‌دار که پسر جوانی بود روبه‌رو شد. ظاهراً بسیار هم کلافه بود و سعی داشت مشکلی که در کامپیوترش به وجود آمده را درست کند.
- آم، ببخشید... مهمون من اومدن؟!
پسر به محض شنیدن صدای زنانه و ظریفی سرش را از کامپوتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
درحالی‌که درمورد چی‌های مختلف؛ اعم از کتاب، غذا، نوشیدنی و حتی مسائل سیاسی بحث می‌کردند. عقربه‌های ساعت ذره‌ذره به نشان دادن ساعت شش و وقت انجام نقشه نزدیک‌تر می‌شدند.
نگاه عمیقی به چهره پسر مقابلش که مدل موهای بکسوری‌ قهوه‌ایش باعت می‌شد سنش بیشتر دیده شود انداخت، چشمان قهوه‌ای شادی که با رنگ موها، ته ریش‌ها و کت و شلوارش ست کرده بود بسیار معصوم‌تر از آن آدم عوضی گذشته بودند طوری که هر کس که او را نمی‌شناخت باورش نمی‌شد او اهل کتک زدن و تحقیر کردن کسی باشد.
ساعت دقیقاً رأس شش بود و زمان اجرای نقشه.
تئو بین خنده‌هایشان دستش را یک سمت صورت رز قرار داد و با لبخند عمیقش گفت:
- تو واقعاً از همه نظر عالی‌‌ای رز، خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم.
حالا وقت اجرای نقشه بود؛ چشمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا