• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم جنایی رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 209
  • بازدیدها بازدیدها 5,717
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #201
***
پنجاه و دو

چند ثانیه به نگاه برزخی سباستین خیره می‌شد و چند ثانیه به دستان خنکش که مدام مالششان می‌داد. آنقدر این کار را تکرار کرد که هم خودش کلافه شد هم او‌.
- عروس خانم نمی‌خوان چیزی بگن؟! قصد داشتن روز عروسی‌شون برام کارت دعوت بفرستن و با داماد آشنام کنن؟!
فوری سرش را بالا گرفت و در پاسخ به سوالات کنایه آمیز او گفت:
- نه‌نه، فقط خیلی یهویی شد‌.
- خیلی یهویی فهمیدی از آرتور خوشت میاد و می‌خوای باهاش ازدواج کنی!
عجیب است که از این نگاه خنثی او بیشتر از نگاه برزخی‌اش می‌هراسید اما باز هم آن روی حاضر جوابش که از عالم و آدم طلبکار بود بیدار شد و به کمکش آمد:
- نه! من دوبار باهاش تو رابطه بودم...
- دوبار؟!
و باز روی حاضر جوابش به دادش رسید و صدایش را اندکی بالا برد:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #202
همان لحظه بدون آن‌که فرصت حرف اضافه‌ای را به او بدهد از اتاق خارجش کرد و در را بست.
باورش نمی‌شد که نوبت کولتر فرا رسیده باشد، می‌توانست مدام نامش را به آخر لیست قتل بفرستد اما تا کی می‌توانست این کار را انجام دهد و هویت استلا را از مایک مخفی کند؟!
بعید می‌دانست حتی استفانی هم ایده خوبی داشته باشد اما بد نبود که امشب با او ملاقات کند و چاره‌ای بیاندیشد.
***
پنجاه و سه

- با اینکه ازش کینه‌ای به دل ندارم و شایدم هنوز دوستش داشته باشم اما بازم نسبت به مرگش بی‌تفاوتم.
با اخم ریز نگاهش را حواله نگاه او کرد، جمله‌اش عجیب بود فکر نمی‌کرد او هم از خانواده‌اش متنفر باشد.
- منظورت چیه؟
- راستش کولتر ما رو اذیت نکرد، اصلاً. اما برای اینکه مورد تایید استاین‌ها قرار بگیره هرکاری می‌کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #203
***
پنجاه و چهار

طولی نکشید که به محض اقدام برای وارد شدن به راه پله تالار کتاب صدای بنز کلاسیک عمه کورتنی در گوش هردو پیچید و قدم‌هایشان را متوقف کرد.
عمه کورتنی مانند همیشه غرولند کنان درحالی که درون یک دستش عصای چوبی بود و دست دیگرش درون دست دخترش بود از ماشین پیاده شد.
- من می‌دونستم... می‌دونستم این مسخره بازی‌های رز آخرشم کار دست همه‌مون میده!
ابتدا به یکدیگر نگاهی انداختند و پس از خنده ریزی سمت عمه کورتنی رفتند و او به محض دیدن هردوشان اخم‌هایش باز شد و لبخندی روی لبش نشست. ابتدا کاترین را در آغوش کشید:
- اوه کاترین! عزیزم!
و سپس دوبار دستش را روی شانه سباستین کوبید:
- خیلی وقته که ندیدمت لرد واتسون، قبل رییس شدنت بیشتر می‌دیدیمت.
مجدد خنده ریزی به حرف کورتنی کرد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #204
ظاهراً یادش رفته بود امشب مراسم ازدواج از نقشه هایشان بیشتر اهمیت دارد.
چون دقیقا همان لحظه به جای آن‌که در تالار حضور داشته باشد و نگاهش را به چشمان رز گره بزند درون جنگل بود و نگاهش را با دوربین شکاری به کلبه روبرتو گره زده بود.
پیدا کردنش اصلا سخت نبود. روز خاکسپاری ویکتور مخفیانه شرکت کرد و روبرتو را آنجا دید هرچند کلاه کاسکتش را از سرش در نیاورده بود تا چهره‌اش دیده نشود اما آرتور حتی کلاهش را هم شناخت و بعد مراسم تعقیبش کرد که به این کلبه رسید.
همان موقع بدون هماهنگی یا خبر داشتن از افکار و نقشه‌های کسی حس کرد روبرتو یک روز بخاطر انتقام بهترین دوستش خطرناک خواهد شد اما امروز به یقین رسید.
ماشینش درون پارکینگ هتل پارک شده بود و وقتی پس از کار سراغش آمد با نوشته عجیبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #205
وقتی رسیدند آرتور به سرعت از ماشین پیاده شد و لباسی که رز برایش خریده بود و درون کاور بود را از صندلی عقب برداشت، سپس پله‌ها را دوتا یکی بالا رفت، نا محسوس از کنار دیوار گذر کرد تا کسی او را نبیند و وارد راهرویی شد که اتاق پرو درون آن قرار داشت.
وقتی وارد شد انتظار نداشت رز را آنجا ببیند آن هم درحالی که مقابل آیینه نشسته بود و چهره‌اش را که با آن آرایش نود دوست داشتنی تر شده بود بررسی می‌کرد.
او هم وقتی درون آیینه آرتور را دید با تعجب سمتش برگشت و پرسید:
- معلوم هست تو کجایی؟! می‌دونی چقدر نگرانت شدم؟!
درحالی که ذهنش هنوز از آن نوشته روی ماشین و روبرتو پر بود لبخندی به رز زد و حینی که دکمه‌های پیراهنش را باز می‌کرد پاسخ داد:
- ببخشید که نگرانت کردم عزیزم، یکم کار داشتم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #206
الان هم مثل همان موقع با لبخند و چشمانی که از اشک برق می‌زدند سری به معنای تایید تکان داد.
سباستین هم اشکی که روی گونه او چکیده بود را با لبخند پاک کرد و بوسه گرمی را به پیشانی‌اش هدیه داد مانند همیشه، مانند اولین باری که او از فراق پدر و مادرش گریست، لحظه‌ای که از اردوگاه فرار کرده بودند و او بی‌تابی می‌کرد، روز اول مدرسه، روزی که دانشگاه قبول شده بود و خبرش را با خوشحالی درون لابی هتل به سباستین داد، لحظه‌ای که سخنرانی جشن فارغ التحصیلی‌اش را انجام داد و چند شب پیش که درون خانه او اعتراف کرد هیچگاه از این ازدواج پشیمان نخواهد شد.
- درسته به گریه کردن عادت داری ولی حداقل روز عروسیت این کار رو نکن! آرایشت خراب میشه.
خنده آرامی کرد و سری به معنای تایید تکان داد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #207
آرتور این‌بار خیالش راحت و لبخند جایگزین اخم روی چهره‌اش شد، درحالی که دستش را نوازش‌وار روی کمر رز می‌کشید گفت:
- استرس؟! کاملاً طبیعیه عزیزم بهت حق می‌دم. بالاخره بعد دوتا رابطه ناموفق رسمی شدن سومین رابطه‌مون یکم عجیبه.
دوباره شد همان آرتور شوخ طبیعی که همیشه بود‌ و سبب شد صدای خنده‌هایشان بین صدای تشویق جمعیت گم شود.
***
پنجاه و هفت

اواسط مراسم بود و همه اعضای پایین رتبه مافیای پارادایس مشغول گشتن هردو کتابخانه بودند، به صورت مهمانهای معمولی که تظاهر می‌کردند کتاب‌ها جذبشان کرده.
مایک هم نگاهش را به کتاب‌های یک قفسه دوخته بود که ناگهان گرمای دست یک نفر را روی شانه‌اش حس کرد‌:
- امشب بازی منچستر یونایتده.
اصلا نیازی نبود به عقب برگردد و او را ببیند زیرا مشخص بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #208
اگر فقط بخش اول جمله‌اش را به زبان می‌آورد آرتور می‌خندید و می‌گفت که امشب همه به تو نگاه می‌کنند، خاص ترین فرد این مراسم تویی! اما بخش دوم حرفش سبب شد خودش هم مانند رز به همان حس عجیب اجازه نفوذ بر وجودش را بدهد.
او روبرتو را رها کرد و ندید که مقصدش کجاست.
خواست باز هم رز را آنجا تنها بگذارد که ناگهان پیست رقص خالی، چراغ‌ها خاموش و لوستر بزرگ و درخشان بالای استیج روشن شد.
- فکر کنم، نوبت رقص ما ست.
ذهنش را همان لحظه از احتمالات جنایی‌ خالی کرد و با لبخند سمت رز برگشت، دستش را گرفت و او را وسط پیست کشاند. همان لحظه موزیک بی‌کلامی پخش شد که سفارش رز بود، نسخه بی کلام آهنگی که با آن خاطره داشتند و دکمه شروع رابطه دوباره‌شان بود.
به اواخر موزیک و بخش مورد علاقه‌شان که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #209
فشار دست‌های روبرتو دور دسته میزبار هی بیشتر و بیشتر می‌شد، از چشمانش مشخص بود عصبی نیست پس دلیل این فشردن دست‌هایش قطعاً چیز دیگری بود.
اندکی میز بار را به سمت خودش کشید که روبرتو از فرصت استفاده کرد و با شتاب میز بار را سمت آرتور فرستاد که سبب شد دسته‌‌اش را رها کند و به زور تعادلش را حفظ کند.
حدسش درست بود، در آن میزبار چیز مهمی وجود داشت و روبرتو همراه آن درحال خروج از تالار بود.
آرتور خواست فریاد بکشد تا مایک یا سباستین متوجه شوند و به کمکش بیایند اما نه، نمی‌خواست شب زیبای رز را به صحنه جرم و ماموریتی جدید تبدیل کند برای همین هم خودش دنبال روبرتو رفت و از تالار خارج شد اما او را در آسانسور راهرو دید که درهایش بسته شد، مشتی بر دیوار کوبید و زیر لب غرید:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
629
پسندها
2,348
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #210
آرتور غرق در خون روی زمین افتاده بود و عینک شکسته و خونینش هم کنار سرش.
تا باورش شد اشک‌هایش راهشان را برروی گونه‌هایش پیدا کردند و روی زمین افتاد.
مقابل چشمان پر از غم اما ناباوری مایک خودش را به زور سمت آرتور کشید. وقتی پیراهن سفید زیر کتش را پاره و غرق در خون دید بغضی که راهش را از گلو به سینه‌اش پیدا کرده بود را با فریاد شکست.
میان فریاد‌هایش مدام نام کسی که فقط برای دو ساعت همسرش بود را به زبان می‌آورد.
نام کسی که برای همیشه چشمان آبی یخی‌اش بسته شدند.
نمی‌توانست باور کند قرار است در ادامه مسیر زندگی به تنهایی محکوم شده.
لباس عروس سفیدش غرق در خون شد مانند یکی از رز‌های سفید سالن که همان لحظه جام ش*ر..اب از دست یک مهمان افتاد و قرمزی نوشیدنی داخلش گلبرگ‌های سفیدش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا