• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه عشقِ نهان | روزیتا شریف کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Sharif
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 336
  • کاربران تگ شده هیچ

Sharif

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
234
پسندها
528
امتیازها
3,013
مدال‌ها
6
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
موهایش هم مثل همیشه بالا زده بود. من هم چون یخن لباسم باز بود برای همین موهایم را دم‌اسپی بسته بودم. بلاخره رقابت آغاز شد.
و اجرای سوم هم از ما بود. با آن‌که بار اولم نبود اما نمی‌دانم ته دلم آرام بود. من شناور در افکارم بودم که حس کردم کسی دستم را گرفت؛ سرم را به پهلو گرداندم و الیور را کنارم دیدم؛ آهی کشیده و لب زدم:
- وای! تویی الیور ترسیدم.
- ببخشید قصد ترساندن نداشتم چون حس کردم استرس داری برای همین دستت را گرفتم.
نگران نباش بخیر مدال از آن ماست.
- ممنون! امید‌وارم همین طور شود.
بلاخره زمان اجرای ما رسید و آهنگ پخش شد ما هم کم‌کم وارد استیج شدیم. خیلی خوب پیش‌می‌رفت خیلی خوب باهم هم‌آهنگ بودیم تا این‌که چشمم به تماشاچیان خورد؛ و یک‌باره همه چیز فراموشم شد دیگر حتی نای ایستادن هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sharif

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا