• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه عامی خبرکِش | pen lady (ماها کیازاده) کاربر انجمن یک رمان

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
148
پسندها
520
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
سخنش را خورد و اخمی بر پیشانی بلندش نشاند. مهرداد احساس کرد دیدگان او را لایه‌ای از اندوه و غم پوشاند؛ اما باز به او مربوط نبود. موضوعی که برایش حیاتی بود، نجات از این جهنم دره و رفتن پیش آسناتِ غربی چهره بود. عاشق و دلداده‌ی آسنات نبود، بلکه از طریق آن می‌توانست به قدرت غیر قابل تصوری دست پیدا کند. در جواب افسون با بی‌رحمی پوزخندی بر ل*ب نشاند و گفت:
- لابد حق‌شان هست... بگذار درد جنایات خود را بچشند.
روی عجیب افسون برگشت؛ همان رویش که زهرخند بر لبانش نشانده و چشمانش را مخوف می‌کرد. مار با سرعت بیشتری پیش رفت و از مسیری خاکستری ساخته شده در بین درختان خشکیده گذشت و به کاخ رعب‌آور ملکه نزدیک شد؛ اما دیگر پیش نرفت. مرد با تعجب با پایش گلد محکمی به او زد و گفت:
- برو ای حیوان نادان.
ناگهان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 9)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا