نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان مگاسکوئید | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 794
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
11
 
ارسالی‌ها
453
پسندها
1,852
امتیازها
12,383
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
ژاکلین با حرص چشمانش را باز کرد و ویشگونی از بازوی الکسا گرفت که سبب شد صدای آخش همراه با خنده بلند شود. می‌دانست که شوخی می‌کند اما دلیل نمی‌شد هر شوخی‌ای برایش خوشایند باشد.
الکسا حینی که بازویش را می‌مالید با حفظ لبخند بزرگ روی لب‌هایش گفت:
- حالا چرا عصبانی میشی؟! نمی‌دونی شوخی می‌کنم؟! اتفاقا وقتی که میای خیلی‌ام خوشحال میشم.
از پشت چشمی که برایش نازک کرد با خودش گفت حتما راضی نشده اما خب اشتباه می‌کرد، این هم بخشی از شوخی او بود:
- حالا چون بهترین دوستمی باشه، می‌بخشمت.
سری از روی رضایت تکان داد:
- می‌دونستم خیلی مهربونی.
بلافاصله اسکات روی شانه الکسا پرید و گفت:
- راستی، امشب به یه مهمونی خاص به اسم یین و یانگ دعوتید!
ناگهان لبخند روی لب‌هایش خشک شد، میهمانی یین و یانگ ضیافتی بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
11
 
ارسالی‌ها
453
پسندها
1,852
امتیازها
12,383
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
متوجه شد که به علت غرق شدن شدید در افکارش از همان ابتدا سراغ خط چشم رفته. کلافگی را از وجودش زدود و سعی کرد با صبر و حوصله و با استفاده از تمام لوازمی که مقابلش بود آرایشش را تکمیل کند که پس از گذشت چند دقیقه انجام شد. خط چشم ماژیکی را در دست گرفت و با تمرکز بسیار بالا توانست خط چشم گربه‌ای کاملا قرینه بکشد. نفسش را با فوت بیرون داد و زیر لب گفت:
- بالاخره شد.
پس از کشیدن ریمل روی مژه‌های بلندش و رژ سرخ روی لب‌هایش کار را تمام کرد و سمت ژاکلینی که آرایش صورتش مخصوصا آن سایه‌ی سرخ پشت پلک‌هایش چهره‌اش را تغییر داده بود رفت که سبب شد نگاه او از لباس‌هایش جدا و به الکسا دوخته شود.
- چرا نذاشتی همین آرایش ساده رو اون دختر بی‌چاره برات انجام بده؟! کلی بهت اصرار کرد طفلکی.
با نیشخند شانه‌هایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
11
 
ارسالی‌ها
453
پسندها
1,852
امتیازها
12,383
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
با لبخند سمت ژاکلین برگشت و کارت بانکی‌اش را مقابلش گرفت و گفت:
- فکر کنم کل حقوق ماه گذشته‌ام که تازه همین هفته پیشم گرفتمش قراره صرف یه مهمونی مسخره بشه.
ژاکلین هم با خنده کارت را گرفت و سرش را به معنای تایید تکان داد:
- متاسفانه آره عزیزم. بعد اینکه موهام رو درست کرد هزینه میکاپ و لباسا رو حساب می‌کنم.
و سپس سمت در خروجی اتاق رفت.
نفس عمیقی کشید و لباس‌ش را تنش کرد، ترکیبش با کفش‌ها بی‌نظیر شده بود. خواست او هم مانند ژاکلین به اتاق بغلی برای درست کردن موهایش برود اما دقیقا لحظه‌ای که دستش سردی دستگیره در را احساس کرد منصرف شد و تصمیم گرفت بافت مورد علاقه‌اش یعنی تیغ ماهی را روی موهایش پیاده کند، برای همین دوباره مقابل آیینه برگشت و پس از شانه زدنشان بافت را شروع کرد. تقریبا به انتها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا