تمرین نویسندگی تمرین نویسندگی کاربران (دوره‌ی پنجم) | انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Armita.sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 642
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Armita.sh

منتقد ادبیات + کاربر فعال سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,341
پسندها
19,292
امتیازها
46,373
مدال‌ها
40
سن
14
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
FEC973A4-E48C-46CE-889F-785E51765F95.jpegعرض سلام و وقت بخیر به کاربران عزیز انجمن یک رمان. همانطور که مستحضر بودید، توضیحات کامل دررابطه با تمرین نویسندگی در فراخوان دوره‌ای تمرین نویسندگی شرح داده شد و تعدادی از کاربران و نویسندگان برای پیشرفت سطح قلم و نگارش خود اعلام آمادگی کردند.

قرار بر این شد که یک پست کوتاه معرفی (شامل نام، ژانر و خلاصه‌ی کلی‌ای از محتوای متن خو‌د) به‌همراه یک پست با حداکثر صد خط گوشی و حداقل چهل خط گوشی ارسال کنید. هردو قسمت متن خود را به‌صورت یک‌جا و در یک پست در این تاپیک ارسال بفرمایید.

◀متن‌هایی که متعلق به یک شخص هستند؛ اما در پست‌های جداگانه ارسال می‌شوند، باهم ادغام خواهند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Armita.sh

منتقد ادبیات + کاربر فعال سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,341
پسندها
19,292
امتیازها
46,373
مدال‌ها
40
سن
14
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2

FakhTeh

مدیر ارشد + مسئول فنی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
29/1/20
ارسالی‌ها
3,941
پسندها
41,603
امتیازها
71,672
مدال‌ها
36
سطح
38
 
  • مدیرکل
  • #3
عنوان: آمال حتف
*حتف به‌معنای مرگ است.
ژانر: تراژدی
خلاصه: مرگ اگرچه نفرینی گریزناپذیر برای این دنیا به‌نظر می‌رسد، در میان تمام رنج‌ها قلب انسان را به‌گونه‌ی خاصی با رهایی تسلی می‌دهد. مرگ، تبدیل به آئینی مقدس و مردن امری پرافتخار شده است و هر کسی در دنیای اریک هدف از بودنش را در مردن می‌یابد. تا روز موعود، چیز زیادی نمانده و هیچ چیز مانند شوق نیست شدن از صفحه‌ی سیاه روزگار، به‌نفس‌های دردمند او جان نمی‌بخشد.؛ اما رنج‌ها دقیقا به‌خاطر پایان‌های دورشان، رنج نامیده شده‌اند.

تیر کشیدن مداوم دنده‌های سمت چپش او را مجاب کرد که به پهلوی راستش بچرخد. با چرخیدن به راست، حالا پنجره‌ی چوبی با شیشه‌های شکسته‌اش در قاب نگاهش جای گرفته بود. غبار محوی از ذرات خاک معلق در هوا زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

Armita.sh

منتقد ادبیات + کاربر فعال سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,341
پسندها
19,292
امتیازها
46,373
مدال‌ها
40
سن
14
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
عنوان: آمال حتف
*حتف به‌معنای مرگ است.
ژانر: تراژدی
خلاصه: مرگ اگرچه نفرینی گریزناپذیر برای این دنیا به‌نظر می‌رسد، در میان تمام رنج‌ها قلب انسان را به‌گونه‌ی خاصی با رهایی تسلی می‌دهد. مرگ، تبدیل به آئینی مقدس و مردن امری پرافتخار شده است و هر کسی در دنیای اریک هدف از بودنش را در مردن می‌یابد. تا روز موعود، چیز زیادی نمانده و هیچ چیز مانند شوق نیست شدن از صفحه‌ی سیاه روزگار، به‌نفس‌های دردمند او جان نمی‌بخشد.؛ اما رنج‌ها دقیقا به‌خاطر پایان‌های دورشان، رنج نامیده شده‌اند.

تیر کشیدن مداوم دنده‌های سمت چپش او را مجاب کرد که به پهلوی راستش بچرخد. با چرخیدن به راست، حالا پنجره‌ی چوبی با شیشه‌های شکسته‌اش در قاب نگاهش جای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] FakhTeh

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • مدیر
  • #5
عنوان: جادوگران تئودور
* تئودور نام مکان یا شخص می‌تواند باشد.
ژانر: فانتزی

چشمان به بهت نشسته‌اش خیره‌ی چهره‌ی مدیر مدرسه بود. گوش‌هایش سوت می‌کشید. کلاس غرق سکوت شد. فقط صدای مدیر بود که در فضای بزرگ کلاس پیچ می‌خورد

- گویا آندیا سابرین‌مری ادعای این رو داره که جادوگر‌ها از شیاطین قوی‌ترند.
صدایش چند باری در مغزش اکو شد. دلهره در وجودش چنگ می‌انداخت. نگاهش قفل کتاب قطور روی میز بود. بی‌اختیار لب باز کرد:
- غیر از اینه؟
پاهایش شروع به لرزش کرد. دستانش را درهم قفل کرد و به زیر میزش برد. صدای فریاد معترض شیاطین از آن‌ور کلاس به گوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Armita.sh

منتقد ادبیات + کاربر فعال سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,341
پسندها
19,292
امتیازها
46,373
مدال‌ها
40
سن
14
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
عنوان: جادوگران تئودور
* تئودور نام مکان یا شخص می‌تواند باشد.
ژانر: فانتزی

چشمان به بهت نشسته‌اش خیره‌ی چهره‌ی مدیر مدرسه بود. گوش‌هایش سوت می‌کشید. کلاس غرق سکوت شد. فقط صدای مدیر بود که در فضای بزرگ کلاس پیچ می‌خورد

- گویا آندیا سابرین‌مری ادعای این رو داره که جادوگر‌ها از شیاطین قوی‌ترند.
صدایش چند باری در مغزش اکو شد. دلهره در وجودش چنگ می‌انداخت. نگاهش قفل کتاب قطور روی میز بود. بی‌اختیار لب باز کرد:
- غیر از اینه؟
پاهایش شروع به لرزش کرد. دستانش را درهم قفل کرد و به زیر میزش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ellery

ویراستار آزمایشی + معلم آزمایشی
ناظر رمان
تاریخ ثبت‌نام
3/1/23
ارسالی‌ها
150
پسندها
824
امتیازها
5,063
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #7
رمان نوروتوکسین
ژانر: جنایی، معمایی

خلاصه:
تا حالا چیزی درباره‌ی نوروتوکسین شنیدید؟ نوروتوکسین یه هورمون فلج کننده مغزی . یه چیز خیلی خطرناک ولی جالب! داستان از اونجا شروع می‌شه که یسری از افراد گیر حلقه می‌افتند و مجبور می‌شن ادامه‌ی زندگیشونو توی خانواده نوروتوکسین ادامه بدن‌.‌ داستان درباره یک نفر نیست، راجب یه خانواده ده نفرست‌.‌‌‌ خانواده‌ی نوروتوکسین...


زندگی آن چیزی نیست که ما آرزوی آن‌را کرده‌ایم‌. دقیقا همان چیزی‌ست که ما از آن می‌ترسیم‌.

Life is not what we wish it to be.This is exactly what we fear.

همین‌قدر دور‌!‌ همین‌قدر دست نیافتنی و همین‌قدر ترسناک... فقط کافی‌ست بفهمد از چه می‌ترسیم‌ تا نابودمان کند‌.

So far! So unattainable and so
scary...It just needs to...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ellery

Armita.sh

منتقد ادبیات + کاربر فعال سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,341
پسندها
19,292
امتیازها
46,373
مدال‌ها
40
سن
14
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
رمان نوروتوکسین
ژانر: جنایی، معمایی

خلاصه:
تا حالا چیزی درباره‌ی نوروتوکسین شنیدید؟ نوروتوکسین یه هورمون فلج کننده مغزی . یه چیز خیلی خطرناک ولی جالب! داستان از اونجا شروع می‌شه که یسری از افراد گیر حلقه می‌افتند و مجبور می‌شن ادامه‌ی زندگیشونو توی خانواده نوروتوکسین ادامه بدن‌.‌ داستان درباره یک نفر نیست، راجب یه خانواده ده نفرست‌.‌‌‌ خانواده‌ی نوروتوکسین...


زندگی آن چیزی نیست که ما آرزوی آن‌را کرده‌ایم‌. دقیقا همان چیزی‌ست که ما از آن می‌ترسیم‌.

Life is not what we wish it to be.This is exactly what we fear.

همین‌قدر دور‌!‌ همین‌قدر دست نیافتنی و همین‌قدر ترسناک... فقط کافی‌ست بفهمد از چه می‌ترسیم‌ تا نابودمان کند‌.

So far! So...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

بیداد

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/9/23
ارسالی‌ها
206
پسندها
435
امتیازها
3,013
مدال‌ها
12
سطح
6
 
  • #9
بخشی از رمان: لمحه (نگاه کوتاه و سریع)
ژانر: اجتماعی، عاشقانه

خلاصه:
شاید همه چیز در یک نگاه اتفاق افتاد. می‌گویند عشق خبر نمی‌کند. اولش سردی و حالی‌ات نمی‌شود؛ اما امان از زمانی که بگذرد و گرما جای سرما را بگیرد. تنها سه حرف است؛ اما دنیایی حرف دارد. دنیایی را می‌گیرد و دنیایی را پس می‌دهد!


صدای خنده اش روی مخ ام بود.
با صدای بلندش گفت:«نکنه فردا هم قراره امتحان و بیست بشی؟»
زبانم نمی چرخید تا حرفی بزنم. رو گرداندم و بعد از جمع کردن وسایلم از کلاس خارج شدم. حرف نزدنم را سوژه کرده بودند. تنها دانشجویی بودم که نمره هایم از کل کلاس بالاتر بود. زورشان می‌آمد که فقط در حضور استاد و مرتبط با درس حرف می‌زدم. هر روز مسخره ام می‌کردند؛ چه دختر و چه پسر! علی تنها پسری بود که هم اذیتم می‌کرد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

❥لیلیِ او

منتقد انجمن + مدیر آزمایشی کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
1,665
پسندها
20,620
امتیازها
43,073
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
28
 
  • مدیر
  • #10
داستان کوتاه نِمُراد
ژانر: تراژدی. عاشقانه.

به همراه چندتا اسب زیبای سفید، از آن سمت خیابان می‌گذشتند. خداوندا! او! او با آن کلاه زنانه‌ی لبه‌دار قرمز و رژلب جگری‌اش از درون یکی از آن کالسکه‌ها به او لبخند می‌زد! خدایا! آن لبخند قاتل بود! بی‌رحم بود! داشت قلب او را سلاخی می‌کرد! بی‌توجه به نگاه‌های پر تعجب و پچ‌پچ‌های زنان و مردانی که از اطرافش رد می‌شدند، پاهای بی‌جانش را به سختی در سمت آن کالسکه‌ها به حرکت در آورد. سپس با چهره‌ای مچاله شده و گریان، صدای به شدت لرزان و پژواک‌گونه‌اش در آمد:
- ط...طهورا!
همان لحظه ژاله با آن هیکل چاق و گرد خود، قدمی به سمت راستشان برداشت و خطاب به دو زنی که خیره به آراد، در گوش‌های یکدیگر پچ‌پچ می‌کردند، با لحنی کوچه‌بازاری داد زد:
- هوی،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❥لیلیِ او
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا