- ارسالیها
- 1,364
- پسندها
- 10,598
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #91
همانطورکه نگاهم به پنجره بود دستانم را در جیب شلوارم کردم.
- به نظرت تخت و روتختی رو چه رنگی بگیرم؟
- آقا! اونو هم من بگم؟
نگاهم را به طرف مهری چرخاندم و درحالی که با صورتی کج غرق لذت چهرهی زیبایش بودم گفتم:
- آره، دوست دارم نظر تو رو بشنوم، به نظرت اونو هم قهوهای بگیرم یا یه رنگ دیگه؟
مهری کمی از من فاصله گرفت و روی تک پله نشست.
- آقا مگه تخت رنگ داره؟ همشون قهوهایان.
از دایرهی دید محدود دخترک ناراحت شدم. به طرفش برگشتم.
- تختها رنگهای دیگه هم دارن، سفید، کرم، سیاه... .
- سیاه؟ فکر کنم سیاه قشنگ بشه، توی اتاق همهچی سفید بود، یه سیاه وسطش خوب میشه.
سری تکان دادم.
- خب روتختی چه رنگی باشه؟
- آقا! شما میخواین روش بخوابید، هر رنگی دوست دارید همونو بخرید.
با فاصله از او...
- به نظرت تخت و روتختی رو چه رنگی بگیرم؟
- آقا! اونو هم من بگم؟
نگاهم را به طرف مهری چرخاندم و درحالی که با صورتی کج غرق لذت چهرهی زیبایش بودم گفتم:
- آره، دوست دارم نظر تو رو بشنوم، به نظرت اونو هم قهوهای بگیرم یا یه رنگ دیگه؟
مهری کمی از من فاصله گرفت و روی تک پله نشست.
- آقا مگه تخت رنگ داره؟ همشون قهوهایان.
از دایرهی دید محدود دخترک ناراحت شدم. به طرفش برگشتم.
- تختها رنگهای دیگه هم دارن، سفید، کرم، سیاه... .
- سیاه؟ فکر کنم سیاه قشنگ بشه، توی اتاق همهچی سفید بود، یه سیاه وسطش خوب میشه.
سری تکان دادم.
- خب روتختی چه رنگی باشه؟
- آقا! شما میخواین روش بخوابید، هر رنگی دوست دارید همونو بخرید.
با فاصله از او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.