- تاریخ ثبتنام
- 17/8/24
- ارسالیها
- 75
- پسندها
- 245
- امتیازها
- 1,048
- مدالها
- 3
سطح
2
- نویسنده موضوع
- #41
قدمهایش هنوز قطع نشدهاند، اما انگار صدایم چیزی در او را متوقف میکند. گذشت پنج ثانیه و میایستد. در تصویرم هنوز پشتش به من است.
- میشه برگردی؟
تمام عمرم به یاد ندارم صدایم انقدر خواهشآمیز شده باشد. این لطفی است که از هیچکس نخواستهام، اما حالا، نمیدانم چرا، به یک چیز احتیاج دارم.
تصویر عوض میشود و او بالاخره برگشته است، نگاهش مثل همیشه خالی از هر احساسی است. تصویر بعد تغییر نکرده، پنج ثانیهی کامل به من خیره مانده است، بدون هیچ واکنشی، فقط منتظر.
- میشه ازت چندتا سوال بپرسم؟
- میدونی که نمیشه.
لحنش همان است که همیشه بوده، خونسرد و محکم. اما این بار نمیخواهم به این راحتی تسلیم شوم. نفسی عمیق میکشم، دستم را مشت میکنم تا لرزشش را کنترل کنم و میگویم:
- لطفاً! به عنوان کسی که بهت...
- میشه برگردی؟
تمام عمرم به یاد ندارم صدایم انقدر خواهشآمیز شده باشد. این لطفی است که از هیچکس نخواستهام، اما حالا، نمیدانم چرا، به یک چیز احتیاج دارم.
تصویر عوض میشود و او بالاخره برگشته است، نگاهش مثل همیشه خالی از هر احساسی است. تصویر بعد تغییر نکرده، پنج ثانیهی کامل به من خیره مانده است، بدون هیچ واکنشی، فقط منتظر.
- میشه ازت چندتا سوال بپرسم؟
- میدونی که نمیشه.
لحنش همان است که همیشه بوده، خونسرد و محکم. اما این بار نمیخواهم به این راحتی تسلیم شوم. نفسی عمیق میکشم، دستم را مشت میکنم تا لرزشش را کنترل کنم و میگویم:
- لطفاً! به عنوان کسی که بهت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش