- ارسالیها
- 1,538
- پسندها
- 12,296
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- #141
نیره نفسی حرصی کشید.
- بس کن نوروز! دل دادی به حرفهای خانمبزرگ و داری خودتو دستیدستی بدبخت میکنی، ماهی زنته، این حرفهایی که میزنم گلایههای خودمه، به اون بدبخت چه؟
نوروز با اخم بیشتری به صورت خواهرش نگاه کرد.
- چرا تو وکیل وصی اون دختر رعیت شدی که واسه خونبس نریمان اینجاست؟
نیره با غصه پلکهایش را یک ثانیه فشرد و بعد سعی کرد آرامتر حرف بزند.
- نوروزجان! خونبس اومده که اومده، مگه این دختر زده نریمانو کشته که تقاصش کنیم؟
نوروز سکوت کرد و نیره ادامه داد:
- داداش! چشماتو باز کن! یه عمر یالقوز گشتی و عزادار فیروزه موندی چرا؟ چون هر دختری که دست گذاشتی روش زنت نمیشد، میگفتن اخلاقت بده، اما خودت میدونی واسه چی، اولش سر لنگ زدنت ایراد کردن تا فیروزه قبول کرد زنت بشه که اون...
- بس کن نوروز! دل دادی به حرفهای خانمبزرگ و داری خودتو دستیدستی بدبخت میکنی، ماهی زنته، این حرفهایی که میزنم گلایههای خودمه، به اون بدبخت چه؟
نوروز با اخم بیشتری به صورت خواهرش نگاه کرد.
- چرا تو وکیل وصی اون دختر رعیت شدی که واسه خونبس نریمان اینجاست؟
نیره با غصه پلکهایش را یک ثانیه فشرد و بعد سعی کرد آرامتر حرف بزند.
- نوروزجان! خونبس اومده که اومده، مگه این دختر زده نریمانو کشته که تقاصش کنیم؟
نوروز سکوت کرد و نیره ادامه داد:
- داداش! چشماتو باز کن! یه عمر یالقوز گشتی و عزادار فیروزه موندی چرا؟ چون هر دختری که دست گذاشتی روش زنت نمیشد، میگفتن اخلاقت بده، اما خودت میدونی واسه چی، اولش سر لنگ زدنت ایراد کردن تا فیروزه قبول کرد زنت بشه که اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.