salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 1/11/24 نویسنده موضوع #11 آرام و بی صدا با لبخندی ملیح سلاخی میکنیم آرزوهای از گور برخاسته را برای کابوس امشب
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 2/11/24 نویسنده موضوع #12 با گونه های خیسش بر دفتر کاهی ته انباری نوشته بود: سوختم...
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 3/11/24 نویسنده موضوع #13 در این غمگینِ بُهت زده به تو می اندیشم با چشمهای خسته از دیدن به این امید که صدای نفس هایت را بشنوم در سپیده دمِ فردا
در این غمگینِ بُهت زده به تو می اندیشم با چشمهای خسته از دیدن به این امید که صدای نفس هایت را بشنوم در سپیده دمِ فردا
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 5/11/24 نویسنده موضوع #14 شبیهِ پنجرهای تنها که صبح با طلوع خورشید و شب با طلوع ماه روزگار میگذراند به انتظار دیدارت ثانیهها را نفس میکشم
شبیهِ پنجرهای تنها که صبح با طلوع خورشید و شب با طلوع ماه روزگار میگذراند به انتظار دیدارت ثانیهها را نفس میکشم
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 6/11/24 نویسنده موضوع #15 دلخسته از تمامی بودن ها آواز مرگ را سرودم یعنی: خداحافظ. پایان سرنوشت نحس آغاز هجرت و کوچ به نامتناهای هیچ آخرین ویرایش 9/11/24
دلخسته از تمامی بودن ها آواز مرگ را سرودم یعنی: خداحافظ. پایان سرنوشت نحس آغاز هجرت و کوچ به نامتناهای هیچ
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 9/11/24 نویسنده موضوع #16 و شب بود که سکوت کرد در برابر این همه بغض در این شب سنگدل تنها صدای زوزهی باد بود که در دشت میپیچید تا صدای اندوه و گریهی کودکی را خفه کند و تا فردا زمین این همه ظلم را همچون عشق یکطرفه فراموش خواهد کرد
و شب بود که سکوت کرد در برابر این همه بغض در این شب سنگدل تنها صدای زوزهی باد بود که در دشت میپیچید تا صدای اندوه و گریهی کودکی را خفه کند و تا فردا زمین این همه ظلم را همچون عشق یکطرفه فراموش خواهد کرد
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 17/11/24 نویسنده موضوع #17 پریدن از میان خاطرات در دل سیاهی شب و سوختنِ ابریشم همهی آنچه احتیاج من است
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 18/11/24 نویسنده موضوع #18 از سیاهی شبها پناه میآورند به سپیدی دامنت که بر آن نقشِ گلهای رُز رقص میکنند -پریان دل خون-
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 18/11/24 نویسنده موضوع #19 و سرنوشتمان کبودی بود از صورت تا روزگار و حتی آسمان چشمایت
salaman نو ورود سطح 5 ارسالیها 32 پسندها 456 امتیازها 2,590 مدالها 4 22/11/24 نویسنده موضوع #20 لحظهها را خط میزنم مثل اسمم که از حافظهات خط خورده ولی من همچنان خط چشمهایت را از حفظم هرچند مشغول باشند به دلبریِ غیر
لحظهها را خط میزنم مثل اسمم که از حافظهات خط خورده ولی من همچنان خط چشمهایت را از حفظم هرچند مشغول باشند به دلبریِ غیر